عشق ممنوع!(30)
وقتی می رقصیدم از توی آینه نگاهش می کردم.داشت وسایلش رو جمع می کرد که بره.توی همون مدت منم دست از رقص برداشتم و کتاب و دفترم رو برداشتم.الان بهتر بود یکم زبان می خوندم.
داشتم روی لحجم کار می کردم که یه دفعه از پشت زد روی شونم.هینی کشیدم و پشتم رو نگاه کردم.
چی کار می کنی؟!
خندید و اومد جفتم روی صندلی نشست.
#تو چی کار میکنی؟!
دفترم رو نشونش دادم و گفتم:
مشخص نیست؟!
#بله،بله،...خب به عنوان یک شخص کره ای می خوای بهت توی لحجت کمک کنم؟!
مشکوک نگاهش کردم.
باشه!
#خب چی می خونی؟!
این.
و حرف روبه روم رو نشونش دادم.
#آها،باشه.خب بگو..ژو
چیزی شبیه ژ و ج بود و هرکاری می کردم نمی تونستم بگمش.
ژو...نه نه.جو...ژجو!
و زدم توی سر خودم.
اه!!!!اصلا ولش کن.من که کره ای نیستم که بخوام یادش بگیرم دقیق.هرکاری کنم آخرش یه خارجیم!
#یه لحظه....تو چی گفتی؟!
کدومو؟!من خیلی چزا گفتم!
#نه نه،یه چیزی مثل اَه؟!
خندیدم.
#ترک ها کی اینو میگن؟!
ترک؟!
#آره دیگه،مگه ترک نیستی؟!
اخمام رفت توی هم و جدی گفتم:
ایرانیا وقتی کلافه میشن میگن!هیچ ربطی هم به ترک ها نداره!اینقدر هم نگو که من ترکم!!!
#باشه.باشه.اما چرا؟!
به تو مربوط نیست!
#باشه...
به خاطر جو سنگینی که خودم درستش کرده بودم گفتم:
ادامه بدیم؟!
و منتظر نگاهش کردم.کم کم لبخند زد و گفت:باشه.
و ادامه دادیم.
داشتم روی لحجم کار می کردم که یه دفعه از پشت زد روی شونم.هینی کشیدم و پشتم رو نگاه کردم.
چی کار می کنی؟!
خندید و اومد جفتم روی صندلی نشست.
#تو چی کار میکنی؟!
دفترم رو نشونش دادم و گفتم:
مشخص نیست؟!
#بله،بله،...خب به عنوان یک شخص کره ای می خوای بهت توی لحجت کمک کنم؟!
مشکوک نگاهش کردم.
باشه!
#خب چی می خونی؟!
این.
و حرف روبه روم رو نشونش دادم.
#آها،باشه.خب بگو..ژو
چیزی شبیه ژ و ج بود و هرکاری می کردم نمی تونستم بگمش.
ژو...نه نه.جو...ژجو!
و زدم توی سر خودم.
اه!!!!اصلا ولش کن.من که کره ای نیستم که بخوام یادش بگیرم دقیق.هرکاری کنم آخرش یه خارجیم!
#یه لحظه....تو چی گفتی؟!
کدومو؟!من خیلی چزا گفتم!
#نه نه،یه چیزی مثل اَه؟!
خندیدم.
#ترک ها کی اینو میگن؟!
ترک؟!
#آره دیگه،مگه ترک نیستی؟!
اخمام رفت توی هم و جدی گفتم:
ایرانیا وقتی کلافه میشن میگن!هیچ ربطی هم به ترک ها نداره!اینقدر هم نگو که من ترکم!!!
#باشه.باشه.اما چرا؟!
به تو مربوط نیست!
#باشه...
به خاطر جو سنگینی که خودم درستش کرده بودم گفتم:
ادامه بدیم؟!
و منتظر نگاهش کردم.کم کم لبخند زد و گفت:باشه.
و ادامه دادیم.
۱۲.۰k
۱۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.