تو مال منی
تو مال منی
پارت۱
_یعنی چی اوما، من باید بیخیال کنکور و دانشگاه شم!!!!!؟؟؟
_دخترم مگه نمیبینی ما پول نداریم من چجوری شهریه دانشگاه بدم، ما برای وعدههای غذاییمون گیر کردیم!!!!
_دوازده سال درس خوندم همش پرید اوما!!!!؟؟؟
من چه غلطی کنم!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
_باید بری سرکار دولتی چیزی تا بتونی برای کنکور سال بعد آماده بشی!!!
_اوماااااا من هیچ مدرکی ندارم تو یه مغازهام به من کار نمیدن چه برسه به کارای دولتی که زیر فوقلیسانس نمیخوان
_پس برو بگرد یه کار پیدا کن پولش به قدری باشه با پساندازش بتونی سال بعد دانشگاه قبول بشی!!!!!
با بغض و عصبانیت از خونه بیرون اومدم و توی پارک نزدیک خونه نشستم...
سرم و تو دستام گرفتم و به زمین و زمان فحش دادم که انقدر وضعیت بدی داریم که نمیتونم به آرزوم برسم...
با صدای گوشیم از جیب هودیم بیرونش آوردم و وقتی شماره جین اوپا رو دیدم سریع جواب دادم
_سلام اوپا
_به بههه ا/ت خانومممم احوال شما
لبخندی به لحن مهربونش زدم و گفتم:هعی داغون تو چطوری!؟
با نگرانی گفت:هی بچه چته!؟؟؟؟
سعی کردم بغضم و فرو بدم و گفتم:مامانم میگه به خاطر وضع مالی نمیتونم امسال کنکور بدم و باید کار پیدا کنم و برای خودم پول در بیارم...
هینی از حیرت کشید و گفت:یعنی چییی!؟؟؟؟؟
_یعنی همین اوپا
_اینکه نمیشه تو دوازده سال زحمت کشیدی!؟؟؟
آهی کشیدم و چیزی نگفتم
_ا/ت وایسا من با هوسوک حرف بزنم ببینم کاری سراغ داره یا میتونه یه وام کوتاه مدت بگیره
سریع گفتم:نه نه لطفا وام نمیخوام چون قطعا توش گیر میکنم، ازش در مورد کار بپرس
باشهای گفت و قط کرد
گوشی رو توی جیبم برگردوندم و با گذاشتن کلاه هودی روی سرم مشغول قدم زدن شدم..
با به یاد آوردن دوران دبیرستان لبخندی رو لبم نقش بست...
وقتی تو مدرسه میخواستن اذیتم کنن که هوسوک و جین ازم دفاع کردن و از اون به بعد من و لیا و جین و هوسوک که از ما یه سال بزرگتر بودن اکیپ کوچیکی شدیم...
برای بار صدم آهی کشیدم و به سمت خونه رفتم که دوباره گوشیم زنگ خورد...
ایندفعه هوسوک بود..
_الووو هوسوکی اوپااا انیونگگگگگ
صدای خندش اومد:سلام فسقلی خوبی!؟
_مرسی تو خوبی
_بد نیستم، ا/ت من موضوع رو از جین شنیدم و الان یه پیشنهادی برات دارم
_بگو بگو
_راستش چون شغلایی که من سراغ دارم مدرک میخواد یه کار سراغ دارم که حقوق خوبی داره با جای خواب و غذا فقط نمیدونم از پسش بر میای یا نه!؟؟؟؟
_چه کاری!؟؟؟؟
_یه خانومی پسرش توی تصادف حس لامسه پایین تنهاش و از دست داده و زمین گیر شده طفلی، اونم که نمیتونه همش مواظب پسرش باشه یه پرستار میخواد، حالا موندم میتونی از یه مرد ۳۰ ساله که یه سرگردم هست مواظبت کنی یا نه!!!!!!
با هیجان گفتم:اوپاااا حقوقش چقدره!؟؟؟
با شنیدن مبلغش از خوشحالی جیغی کشیدم
پارت۱
_یعنی چی اوما، من باید بیخیال کنکور و دانشگاه شم!!!!!؟؟؟
_دخترم مگه نمیبینی ما پول نداریم من چجوری شهریه دانشگاه بدم، ما برای وعدههای غذاییمون گیر کردیم!!!!
_دوازده سال درس خوندم همش پرید اوما!!!!؟؟؟
من چه غلطی کنم!!!!!!!؟؟؟؟؟؟
_باید بری سرکار دولتی چیزی تا بتونی برای کنکور سال بعد آماده بشی!!!
_اوماااااا من هیچ مدرکی ندارم تو یه مغازهام به من کار نمیدن چه برسه به کارای دولتی که زیر فوقلیسانس نمیخوان
_پس برو بگرد یه کار پیدا کن پولش به قدری باشه با پساندازش بتونی سال بعد دانشگاه قبول بشی!!!!!
با بغض و عصبانیت از خونه بیرون اومدم و توی پارک نزدیک خونه نشستم...
سرم و تو دستام گرفتم و به زمین و زمان فحش دادم که انقدر وضعیت بدی داریم که نمیتونم به آرزوم برسم...
با صدای گوشیم از جیب هودیم بیرونش آوردم و وقتی شماره جین اوپا رو دیدم سریع جواب دادم
_سلام اوپا
_به بههه ا/ت خانومممم احوال شما
لبخندی به لحن مهربونش زدم و گفتم:هعی داغون تو چطوری!؟
با نگرانی گفت:هی بچه چته!؟؟؟؟
سعی کردم بغضم و فرو بدم و گفتم:مامانم میگه به خاطر وضع مالی نمیتونم امسال کنکور بدم و باید کار پیدا کنم و برای خودم پول در بیارم...
هینی از حیرت کشید و گفت:یعنی چییی!؟؟؟؟؟
_یعنی همین اوپا
_اینکه نمیشه تو دوازده سال زحمت کشیدی!؟؟؟
آهی کشیدم و چیزی نگفتم
_ا/ت وایسا من با هوسوک حرف بزنم ببینم کاری سراغ داره یا میتونه یه وام کوتاه مدت بگیره
سریع گفتم:نه نه لطفا وام نمیخوام چون قطعا توش گیر میکنم، ازش در مورد کار بپرس
باشهای گفت و قط کرد
گوشی رو توی جیبم برگردوندم و با گذاشتن کلاه هودی روی سرم مشغول قدم زدن شدم..
با به یاد آوردن دوران دبیرستان لبخندی رو لبم نقش بست...
وقتی تو مدرسه میخواستن اذیتم کنن که هوسوک و جین ازم دفاع کردن و از اون به بعد من و لیا و جین و هوسوک که از ما یه سال بزرگتر بودن اکیپ کوچیکی شدیم...
برای بار صدم آهی کشیدم و به سمت خونه رفتم که دوباره گوشیم زنگ خورد...
ایندفعه هوسوک بود..
_الووو هوسوکی اوپااا انیونگگگگگ
صدای خندش اومد:سلام فسقلی خوبی!؟
_مرسی تو خوبی
_بد نیستم، ا/ت من موضوع رو از جین شنیدم و الان یه پیشنهادی برات دارم
_بگو بگو
_راستش چون شغلایی که من سراغ دارم مدرک میخواد یه کار سراغ دارم که حقوق خوبی داره با جای خواب و غذا فقط نمیدونم از پسش بر میای یا نه!؟؟؟؟
_چه کاری!؟؟؟؟
_یه خانومی پسرش توی تصادف حس لامسه پایین تنهاش و از دست داده و زمین گیر شده طفلی، اونم که نمیتونه همش مواظب پسرش باشه یه پرستار میخواد، حالا موندم میتونی از یه مرد ۳۰ ساله که یه سرگردم هست مواظبت کنی یا نه!!!!!!
با هیجان گفتم:اوپاااا حقوقش چقدره!؟؟؟
با شنیدن مبلغش از خوشحالی جیغی کشیدم
۲۳.۱k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.