Part6
part 6
(ویو ته)
رفتیم پایین که مامان ا/ت گفت باید با من ازدواج کنه من خیلی خوشحال شدم چون ا/ت رو دوست داشتم ولی اون شوکه شده بود بعد گفت نه نمی تونه ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم بعدش ا/ت رفت تو اتاقش بعد از این مین بعد به مامانم گفتم من میرم ات رو بیارم گفت باشه رفتم دمه اتاقش در زدم کههه
ا/ت: دیدم یکی داره در میزنه سریع ملافه هارو انداختم پایین پنجره و ازش رفتم پایین بعد رفتم سوار لامبورگینی شدم وبا سرعت رفتم
ته: در زدم کسی جواب نداد بعد ۳ مین گفتم ا/ت کم کم داری نگرانم میکنی در رو واکن
دیدم کسی جواب نداد در رو وا کردم ورفتم
تو دیدم پنجره ش وازه امکان نداره بدو بدو
رفتم پایین گفتم ا/ت رفته
م.ا :یعنی چه
ته: فرار کرده
م.ا :باید به کوک زنگ بزن اون حتما میتونه پیداش کنه
ا/ت: واییییییی حالا چیکار کنم هنوز بغض داشتم زنگ زدم به دوستم یونا
یونا :سلام الاغ من خوبی
ا/ت: یونااا میشه بیام پیشت( با گریه)
یونا: اره عزیزم بیا چیشده
ا/ت: وقتی رسیدم برات توضیح میدم
یونا: باشه
(ویو ته)
رفتیم پایین که مامان ا/ت گفت باید با من ازدواج کنه من خیلی خوشحال شدم چون ا/ت رو دوست داشتم ولی اون شوکه شده بود بعد گفت نه نمی تونه ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم بعدش ا/ت رفت تو اتاقش بعد از این مین بعد به مامانم گفتم من میرم ات رو بیارم گفت باشه رفتم دمه اتاقش در زدم کههه
ا/ت: دیدم یکی داره در میزنه سریع ملافه هارو انداختم پایین پنجره و ازش رفتم پایین بعد رفتم سوار لامبورگینی شدم وبا سرعت رفتم
ته: در زدم کسی جواب نداد بعد ۳ مین گفتم ا/ت کم کم داری نگرانم میکنی در رو واکن
دیدم کسی جواب نداد در رو وا کردم ورفتم
تو دیدم پنجره ش وازه امکان نداره بدو بدو
رفتم پایین گفتم ا/ت رفته
م.ا :یعنی چه
ته: فرار کرده
م.ا :باید به کوک زنگ بزن اون حتما میتونه پیداش کنه
ا/ت: واییییییی حالا چیکار کنم هنوز بغض داشتم زنگ زدم به دوستم یونا
یونا :سلام الاغ من خوبی
ا/ت: یونااا میشه بیام پیشت( با گریه)
یونا: اره عزیزم بیا چیشده
ا/ت: وقتی رسیدم برات توضیح میدم
یونا: باشه
۵۴.۹k
۲۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.