•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩــــ ــ•
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_32💜
یه دونه زدم روی پیشونیم پاک فراموش کرده بودم قرار بود امشب سر استاد جونم یه بلایی بیارم
به رها گفتم
-رها الان در میام برو
"باش
بعد از دوش گرفتن درست حسابی از حموم درو اومدم دیدم ساعت4 باید کم کم اماده میشدم
موهامو خشک کردم رفتم یه چی بخورم که جون داشته باشم اماده بشم
بعد از خوردن غذا روی صندلی جلوی اینه نشستم
که یهو در باز شد و رها عین گاو وارد شد
-خبر مرگت در زدن بلد نیستیییی
"زر نزن نفس من میخوام ارایشت کنم
-نمخام میرینی توی صورتممم
"ن بخدا ببین چه جیگرت کنم
-هوفف باشه بیا
روی تخت دراز کشیدم که رها شروع کرد ارایش کردنم
بعد از یک ساعت بالاخره کارش تموم شد گفت
"وایییی نفس ماه شدی پاشو خودتو ببین
-عزیزم ماه بودم
رها یه چشم غره ای رفت که بلند شدم و خودمو نگاه کردم
محو خودم شده بودم
-وایییی رها این منممممم
"اره دختر خیلی جیگر شدی من جای استاد بودم میگرفتمت
❄️💍رمــان ڪــوچــولـــو اســتــاد💍❄️
#Part_32💜
یه دونه زدم روی پیشونیم پاک فراموش کرده بودم قرار بود امشب سر استاد جونم یه بلایی بیارم
به رها گفتم
-رها الان در میام برو
"باش
بعد از دوش گرفتن درست حسابی از حموم درو اومدم دیدم ساعت4 باید کم کم اماده میشدم
موهامو خشک کردم رفتم یه چی بخورم که جون داشته باشم اماده بشم
بعد از خوردن غذا روی صندلی جلوی اینه نشستم
که یهو در باز شد و رها عین گاو وارد شد
-خبر مرگت در زدن بلد نیستیییی
"زر نزن نفس من میخوام ارایشت کنم
-نمخام میرینی توی صورتممم
"ن بخدا ببین چه جیگرت کنم
-هوفف باشه بیا
روی تخت دراز کشیدم که رها شروع کرد ارایش کردنم
بعد از یک ساعت بالاخره کارش تموم شد گفت
"وایییی نفس ماه شدی پاشو خودتو ببین
-عزیزم ماه بودم
رها یه چشم غره ای رفت که بلند شدم و خودمو نگاه کردم
محو خودم شده بودم
-وایییی رها این منممممم
"اره دختر خیلی جیگر شدی من جای استاد بودم میگرفتمت
۲.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.