عشق ی خون آشام
عشق ی خون آشام
پارت ۲
+ میشه ی سوال بپرسم
با شنیدن حرفم روشو بر گردوند و لب زد
_ میخای بدونی چرا اینجایی و من کیم ؟ این سوالا فق ذهنتو درگیر کرده بعدن خودت متوجه میشی نگران نباش من بت آسیب نمیزنم تا جایی ک عصبانیم نکنی بهتره مراقب رفتارت باشی تا الان آدم زیاد کشتم و فق ب خاطر این بوده ک ب حرفم گوش ندادن و عصبیم کردن
با این حرفش ترس تمام وجودمو گرف اینکه منو بکشه برام مهم نیس ولی اینکه کنار ی آدم باشم ک قاتله و شاید خیلیا رو بی گناه کشته و زندگیشونو ازشون گرفته خیلی ترسناکه نتونستم تحمل کنم و پاشدم و ب سمت اتاق دویدم رفتم تو اتاق و درو بستم و پشت در نشستم و فق گریه کردم ک صدای در شد
_ آهای دختر چت شده من ک بت گفتم بهت آسیب نمیزنم براچی ازم میترسی
+ من از تو نمیترسم فق نمیدونم چرا باید کنار آدمی باشم ک قاتله و معلوم نیس زندگی چن نفرو گرفته
_ دارم بهت میگم دست خودم نبود (داد)
+ مگه تو آدم نیستی باید خودتو کنترل میکردی ن اینکه از زندگی کردن و تجربه خاطرات خوب با کسایی ک عاشقشونن و ازشون بگیری تو حق نداشتی این کارو بکنی از این جور آدما متنفرم چون باعث شدن خودمم دیه از زندگی هیچ لذتی نبرم برام مهم نیس ک همین الان زندگیمو ازم بگیری خوشحالم میشم فق دیه ی همچین کاری نکن ( داد و گریه )
_ تو هیچی راجب من نمیدونی پس قضاوتم نکن غذاتو میذارم پشت در ورش دار تا تلف نشی تو کمد مشکی کنار تخت لباس هس اون در کنار اتاقم ک میبینی حموم و دستشوییه همه چی هس فعلن اینجا زندگی میکنی
ویو ات
از جام پاشدم با عصبانیت درو باز کردم ک ببینم چرا این مرتیکه باید برام تیین تکلیف کنه ک کجا زندگی کنم ولی تا درو باز کردم فق با ی سینی غذا مواجه شدم اون کجا غیبش زد اون خیلی عجیبه ینی چی بیخیال گشنمه سینی رو ورداشتم خیلی با سلیقه غذا رو چیده بود کنارش نوشیدنی و سالاد و دسرم بود خیلی گشنم بود نشستم رو تخت و شرو کردم ب خوردن و همین جوری ب اتفاقای اخیر فک میکردم من خیلی باهاش بد حرف زدم ولی اون هیچی نگف رفتاراش زیادی عجیبه من میخام بدونم اون کیه هیچیم از دیشب یادم نیس وای خدا بعد از خوردن غذام از رو تخت بلند شدم و رفتم ی دوش ۲۰ مینی گرفتم همونطور ک قطره ها از رو سرم جاری میشد سعی داشتم موضوعو بفهمم خیلی با خودم بالا پایین کردم ولی متوجه نمیشم عایش بیخیال از حموم اومدم بیرون از توی کمد ی تیشرت و شلوارک پوشیدم موهامو خشک کردم چون خیلی خسته بود خابیدم ......
صب با صدای داد از خاب پاشدم رفتم درو باز کردم ک دیدم .....
پارت ۲
+ میشه ی سوال بپرسم
با شنیدن حرفم روشو بر گردوند و لب زد
_ میخای بدونی چرا اینجایی و من کیم ؟ این سوالا فق ذهنتو درگیر کرده بعدن خودت متوجه میشی نگران نباش من بت آسیب نمیزنم تا جایی ک عصبانیم نکنی بهتره مراقب رفتارت باشی تا الان آدم زیاد کشتم و فق ب خاطر این بوده ک ب حرفم گوش ندادن و عصبیم کردن
با این حرفش ترس تمام وجودمو گرف اینکه منو بکشه برام مهم نیس ولی اینکه کنار ی آدم باشم ک قاتله و شاید خیلیا رو بی گناه کشته و زندگیشونو ازشون گرفته خیلی ترسناکه نتونستم تحمل کنم و پاشدم و ب سمت اتاق دویدم رفتم تو اتاق و درو بستم و پشت در نشستم و فق گریه کردم ک صدای در شد
_ آهای دختر چت شده من ک بت گفتم بهت آسیب نمیزنم براچی ازم میترسی
+ من از تو نمیترسم فق نمیدونم چرا باید کنار آدمی باشم ک قاتله و معلوم نیس زندگی چن نفرو گرفته
_ دارم بهت میگم دست خودم نبود (داد)
+ مگه تو آدم نیستی باید خودتو کنترل میکردی ن اینکه از زندگی کردن و تجربه خاطرات خوب با کسایی ک عاشقشونن و ازشون بگیری تو حق نداشتی این کارو بکنی از این جور آدما متنفرم چون باعث شدن خودمم دیه از زندگی هیچ لذتی نبرم برام مهم نیس ک همین الان زندگیمو ازم بگیری خوشحالم میشم فق دیه ی همچین کاری نکن ( داد و گریه )
_ تو هیچی راجب من نمیدونی پس قضاوتم نکن غذاتو میذارم پشت در ورش دار تا تلف نشی تو کمد مشکی کنار تخت لباس هس اون در کنار اتاقم ک میبینی حموم و دستشوییه همه چی هس فعلن اینجا زندگی میکنی
ویو ات
از جام پاشدم با عصبانیت درو باز کردم ک ببینم چرا این مرتیکه باید برام تیین تکلیف کنه ک کجا زندگی کنم ولی تا درو باز کردم فق با ی سینی غذا مواجه شدم اون کجا غیبش زد اون خیلی عجیبه ینی چی بیخیال گشنمه سینی رو ورداشتم خیلی با سلیقه غذا رو چیده بود کنارش نوشیدنی و سالاد و دسرم بود خیلی گشنم بود نشستم رو تخت و شرو کردم ب خوردن و همین جوری ب اتفاقای اخیر فک میکردم من خیلی باهاش بد حرف زدم ولی اون هیچی نگف رفتاراش زیادی عجیبه من میخام بدونم اون کیه هیچیم از دیشب یادم نیس وای خدا بعد از خوردن غذام از رو تخت بلند شدم و رفتم ی دوش ۲۰ مینی گرفتم همونطور ک قطره ها از رو سرم جاری میشد سعی داشتم موضوعو بفهمم خیلی با خودم بالا پایین کردم ولی متوجه نمیشم عایش بیخیال از حموم اومدم بیرون از توی کمد ی تیشرت و شلوارک پوشیدم موهامو خشک کردم چون خیلی خسته بود خابیدم ......
صب با صدای داد از خاب پاشدم رفتم درو باز کردم ک دیدم .....
۱۰.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.