now post
part 9❄️
Cherry chocolate🍒🍫
جیمین اومد نزدیک و دستم رو گرفت
جیمین:اروم باش به خدا فقط حدسی گفتم اسمتم که الکس بهم گفت
هانا:اصلا هر چی منو ببر شهر و دیگه نزدیکمم نشو
نشستیم تو ماشین و بعدیک ساعت رسیدیم خونم
هانا:بابت دیشب و امروز ممنون
جیمین:کاری نکردم ولی بیشتر مراقب خودت باش
پیاده شدم و با ترس زنگ در رو زدم
رفتم بالا و با چهره عصبی مامان رو به رو شدم
هانا:مامان اروم باش توضیح میدم
داد زد
مامان:زود باش بگو کدوم قبرستونی بودی از دیشب تا الان
هانا:مامان الکس اونطوری که شما فکر میکنید نیست اون یه عوضی به تمام عیاره
همه چیز رو واسه مامان تعریف کردم و بغلم کرد
مامان:باشه خودم فردا میرم سراغشو حقش رو میزارم کف دستش
خندم گرفت
هانا:کاش همه مامانا مثل تو باشن تا همچین بچه هایی بزرگ نشن
مامان:دختره ور پریدن حداقل دیشب بهم زنگ میزدی نگرانت نشم
هانا:مامان تو حرف الکس رو باور کردی
مامان:معلومه که نه من بخاطر حرف الکس ازت عصبانی نبودم بخاطر اینکه بهم نگفتی کجایی عصبی شدم.
لایک و کامنت فراموش نشه ❄️
Cherry chocolate🍒🍫
جیمین اومد نزدیک و دستم رو گرفت
جیمین:اروم باش به خدا فقط حدسی گفتم اسمتم که الکس بهم گفت
هانا:اصلا هر چی منو ببر شهر و دیگه نزدیکمم نشو
نشستیم تو ماشین و بعدیک ساعت رسیدیم خونم
هانا:بابت دیشب و امروز ممنون
جیمین:کاری نکردم ولی بیشتر مراقب خودت باش
پیاده شدم و با ترس زنگ در رو زدم
رفتم بالا و با چهره عصبی مامان رو به رو شدم
هانا:مامان اروم باش توضیح میدم
داد زد
مامان:زود باش بگو کدوم قبرستونی بودی از دیشب تا الان
هانا:مامان الکس اونطوری که شما فکر میکنید نیست اون یه عوضی به تمام عیاره
همه چیز رو واسه مامان تعریف کردم و بغلم کرد
مامان:باشه خودم فردا میرم سراغشو حقش رو میزارم کف دستش
خندم گرفت
هانا:کاش همه مامانا مثل تو باشن تا همچین بچه هایی بزرگ نشن
مامان:دختره ور پریدن حداقل دیشب بهم زنگ میزدی نگرانت نشم
هانا:مامان تو حرف الکس رو باور کردی
مامان:معلومه که نه من بخاطر حرف الکس ازت عصبانی نبودم بخاطر اینکه بهم نگفتی کجایی عصبی شدم.
لایک و کامنت فراموش نشه ❄️
۳۶۱
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.