بسم الله الرحمن الرحیم
14 - و چون به رشد و کمال خویش رسید و برومند شد، به او حکمت و دانش عطا کردیم و نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم
15 - و او در وقت سرگرمی اهل شهر، وارد آن جا شد و دو مرد را دید که زد و خورد میکردند یکی از پیروان او و دیگری از دشمنانش بود آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسی که دشمنش بود از وی استمداد کرد پس موسی مشتی بر او زد و کارش را ساخت گفت: این کار شیطان است، چرا که او دشمنی گمراه کننده و آشکار است
16 - گفت: پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش! پس [خدا] از او درگذشت که او آمرزندهی مهربان است
17 - گفت: پروردگارا! به پاس نعمتی که بر من ارزانی داشتی هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد
18 - او در شهر، ترسان و نگران [از تعقیب، آن شب را] صبح کرد ناگهان [دید] همان کسی که دیروز از وی استمداد کرده بود باز هم به فریاد از وی مدد میخواهد موسی به او گفت: به راستی که تو آشکارا [ماجراجو و] گمراهی
19 - و چون خواست به سوی آن که دشمن هر دوشان بود حملهور شود، گفت: ای موسی! آیا میخواهی مرا بکشی، چنان که دیروز یکی را کشتی! تو میخواهی در [این سر] زمین فقط گردنکشی کنی و نمیخواهی از اصلاحگران باشی
20 - و از دور دست شهر مردی شتابان بیامد و گفت: ای موسی! سران قوم در مورد کشتن تو به مشورت نشستهاند، پس از شهر خارج شو که من از خیرخواهان تو هستم
21 - پس ترسان و نگران از آن [شهر] بیرون شد و گفت: ای پروردگار من! مرا از قوم ستمکار رهایی بخش
15 - و او در وقت سرگرمی اهل شهر، وارد آن جا شد و دو مرد را دید که زد و خورد میکردند یکی از پیروان او و دیگری از دشمنانش بود آن کس که از پیروانش بود بر ضد کسی که دشمنش بود از وی استمداد کرد پس موسی مشتی بر او زد و کارش را ساخت گفت: این کار شیطان است، چرا که او دشمنی گمراه کننده و آشکار است
16 - گفت: پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش! پس [خدا] از او درگذشت که او آمرزندهی مهربان است
17 - گفت: پروردگارا! به پاس نعمتی که بر من ارزانی داشتی هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم شد
18 - او در شهر، ترسان و نگران [از تعقیب، آن شب را] صبح کرد ناگهان [دید] همان کسی که دیروز از وی استمداد کرده بود باز هم به فریاد از وی مدد میخواهد موسی به او گفت: به راستی که تو آشکارا [ماجراجو و] گمراهی
19 - و چون خواست به سوی آن که دشمن هر دوشان بود حملهور شود، گفت: ای موسی! آیا میخواهی مرا بکشی، چنان که دیروز یکی را کشتی! تو میخواهی در [این سر] زمین فقط گردنکشی کنی و نمیخواهی از اصلاحگران باشی
20 - و از دور دست شهر مردی شتابان بیامد و گفت: ای موسی! سران قوم در مورد کشتن تو به مشورت نشستهاند، پس از شهر خارج شو که من از خیرخواهان تو هستم
21 - پس ترسان و نگران از آن [شهر] بیرون شد و گفت: ای پروردگار من! مرا از قوم ستمکار رهایی بخش
۴.۴k
۲۳ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.