پارت ۴

از زبان خودم : کوک یه دختر خاله داره که خیلی حسوده و به ات و کوک حسودیش میشه و عاشق کوکه و همینطور دوست داره کل دارایی و پول های ات رو بالا بکشه (ات خیلی پولداره)
کوک رفت سئول و اریکا هم اومده بود سئول کوک و مامانش و باباش اومده بودن خونه ات واسه یه مدتی مسافرت
اریکا .... ات جون میشه امروز بریم بیرون؟
ات..... حتما عزیزم
ات.... خب کوک عشقم منو و اریکا میریم بیرون
کوک... باشه عشقم
ات ویو داشتم میدیدم اریکا داره دوست پسرشو میبوسه و منم تو یه مغازه بودم و صداشون رو شنیدم و زود ظبط کردم
که داشت میگفت ..... میخوام کل پولای ات رو بالا بکشم
دوست پسرش .... خوب کاری میکنی
ات ویو...
رفتیم خونه
ات.... کوک (داد)
کوک.... جونم عشقم
ات ...... هع عشقم؟
کوک .... چیشده ات
ات صدا رو گذاشت
ات... تحویل بگیر میبینی به چه کسایی که اعتماد نکردم کوک همش تقصیر توعه هیچ میفهمی اگه کل پولای منو بالا کشیده بود چی میشد (عربده)
کوک..... ای اریکا بیشعور چرا میخواستی پولای زنمو بالا بکشی؟(داد)
م.ک.... اون کاری نمیخواد بکنه
کوک.... مامان تو هیچی نگو(داد)
اریکا..... خب چیکار کنم ما وضع مالی مون خوبه اما به ات و تو حسودیم میشه (داد)
کوک... خفه شو زنیکه گمشو از خونه زنم بیرون
م.ک.... دخترم ببخشید
ات.... دیگه باهام هیچکدومتون حرف نزنید (عربدههه)
کوک.... عشقم وایسا
ات ..... کوک اگه اینا تا ۲ روز دیگه نرفتن من میدونم با تو
کوک ..... باشه عزیزم آروم باش
ات..‌... من میرم دوش میگیرم
کوک... باشه خوشکلم