اینو بخونین بگید ادامه بدم یا نه؟
اینو بخونین بگید ادامه بدم یا نه؟
پارت پنجم💚✨
پ/ا:همه ما به جزو پرنس جنگکوک میدونیم چرا اینجا جمع شدیم
×چی مگه این یه مهمانی برای صلح بین کشور ها نیست؟
پ/ا:خیر پسرم ما به خاطر چیز دیگری اینجا جمع شدیم
×به خاطر چی ؟
ویو ا/ت
همش استرس داشتم که نکنه جنگکوک رو حرف بابا وایسته استرس کل بدنم رو گرفته بود نمیتونستم تحمل کنم چاره ای هم جز این کار نداشتم عرق سرد رو با دستمال از روی پیشانی خودم پاک کردم همش میترسیدم که من با پرنس مین ازدواج کنم
م/ا:ا/ت تو این مراسم عروس خانواده مین یا خانواده کیم میشه
×چییییی؟( داد،شوکه)
+جنگکوک لطفاً آروم باش
×چجوریییی؟ها؟(داد)
+ازت خواهش کردم
×هوف باشه من با این مراسم موافق نیستم مگه اینکه ا/ت با پرنس مین ازدواج......نکنه
آروم بی صدا اشک میریختم فقط برادرم جنگکوک به حرفم دلم گوش داد مرسی خدایا یعنی تهیونگ هم من رو میخواد اگه نخواد چی میشه؟
پ/ا:جنگکوک ا/ت رو ببر بالا پرنسس نابی شما هم همراه ا/ت بروید
ویو تهیونک
معلومه بود نابی ترسیده بود با اینکه باهاش لج دارم ولی خیلی دوسش دارم اصلا سر همین دوست داشتن باهاش لج داشتم به هر حال
÷بله سرور.....
-اگر اجازه بدید من هم از حضور شما مرخص بشم و به همراه نابی بروم
پ/ا:موضوع مهمی است پرنس، باید حضور داشته باشید
-برای من موضوعی مهم تر از خواهرم نیست با اجازه
(تعظیم کرد و رفت)
نابی داشت با چشم های اکلیلی بهم نگاه میکرد
دستش رو گرفتم و بردم به سمت حیاط
پرنس جنگکوک و پرنسس ا/ت هم پشت سر ما اومدن
لایک و فالو یادتون نره♥️✨
پارت پنجم💚✨
پ/ا:همه ما به جزو پرنس جنگکوک میدونیم چرا اینجا جمع شدیم
×چی مگه این یه مهمانی برای صلح بین کشور ها نیست؟
پ/ا:خیر پسرم ما به خاطر چیز دیگری اینجا جمع شدیم
×به خاطر چی ؟
ویو ا/ت
همش استرس داشتم که نکنه جنگکوک رو حرف بابا وایسته استرس کل بدنم رو گرفته بود نمیتونستم تحمل کنم چاره ای هم جز این کار نداشتم عرق سرد رو با دستمال از روی پیشانی خودم پاک کردم همش میترسیدم که من با پرنس مین ازدواج کنم
م/ا:ا/ت تو این مراسم عروس خانواده مین یا خانواده کیم میشه
×چییییی؟( داد،شوکه)
+جنگکوک لطفاً آروم باش
×چجوریییی؟ها؟(داد)
+ازت خواهش کردم
×هوف باشه من با این مراسم موافق نیستم مگه اینکه ا/ت با پرنس مین ازدواج......نکنه
آروم بی صدا اشک میریختم فقط برادرم جنگکوک به حرفم دلم گوش داد مرسی خدایا یعنی تهیونگ هم من رو میخواد اگه نخواد چی میشه؟
پ/ا:جنگکوک ا/ت رو ببر بالا پرنسس نابی شما هم همراه ا/ت بروید
ویو تهیونک
معلومه بود نابی ترسیده بود با اینکه باهاش لج دارم ولی خیلی دوسش دارم اصلا سر همین دوست داشتن باهاش لج داشتم به هر حال
÷بله سرور.....
-اگر اجازه بدید من هم از حضور شما مرخص بشم و به همراه نابی بروم
پ/ا:موضوع مهمی است پرنس، باید حضور داشته باشید
-برای من موضوعی مهم تر از خواهرم نیست با اجازه
(تعظیم کرد و رفت)
نابی داشت با چشم های اکلیلی بهم نگاه میکرد
دستش رو گرفتم و بردم به سمت حیاط
پرنس جنگکوک و پرنسس ا/ت هم پشت سر ما اومدن
لایک و فالو یادتون نره♥️✨
۶.۳k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.