رمان عشق مخفیانه 🖤🤍⛓️
رمان عشق مخفیانه 🖤🤍⛓️
پارت ۱۰
ارسلان : سینا داره به دیانا نزدیک میشه
دیانا : س.لا...م
سینا : سلام میدونستی خیلی خوشگلی
دیانا : مرسی
سینا : دوست بشیم
دیانا : هم ؟ (دارم از خجالت آب میشم)
ارسلان : رفتم سمتشون ببینم چی میگن که شنیدم سینا داره میگه دوست بشیم ... رفتم جلو داد زدم خانم رحیمی بیاین کارتون دارم
دیانا : چشم
....
ارسلان : سینا چی بهت گفت
دیانا : پیشنهاد دوستی داد
ارسلان : قبول کردی
دیانا : جواب ندادم
ارسلان : آفرین ، حالا چی میخوری
دیانا : فسنجون 😊
ارسلان : دیانا بعد ناهار بریم میخوام باهات حرف بزنم
دیانا : چشم ارباب
پارت ۱۰
ارسلان : سینا داره به دیانا نزدیک میشه
دیانا : س.لا...م
سینا : سلام میدونستی خیلی خوشگلی
دیانا : مرسی
سینا : دوست بشیم
دیانا : هم ؟ (دارم از خجالت آب میشم)
ارسلان : رفتم سمتشون ببینم چی میگن که شنیدم سینا داره میگه دوست بشیم ... رفتم جلو داد زدم خانم رحیمی بیاین کارتون دارم
دیانا : چشم
....
ارسلان : سینا چی بهت گفت
دیانا : پیشنهاد دوستی داد
ارسلان : قبول کردی
دیانا : جواب ندادم
ارسلان : آفرین ، حالا چی میخوری
دیانا : فسنجون 😊
ارسلان : دیانا بعد ناهار بریم میخوام باهات حرف بزنم
دیانا : چشم ارباب
۱۰.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.