خانواده ی مافیایی من پارت (۱۰) (پارت کوتاه)
میکشمت عوضی.
حرصی رفتم داخل خونه.
اوهو خدمتکارا همه صف کشیده بودن.
همیشه از اینکار متنفر بودم،خب که چی بشه مثلا.
رفتم و روی یکی از مبلا نشستم که بابای جونگکوک گفت:اگه اشتباه نکنم باید اسمت هیون ته باشه،نظرت چیه با جونگکوک برید یکم گشت بزنید،اخه حرفای منو پدرت حوصلتونو سر میبره.
بابا هم انگار موقعیت عالی تر از این نبود سریع موافقت کرد و منم تا اومدم مخالفت کنم جونگکوک از جاش پاشد و گفت:بیا بریم.
قیافم خیلی دیدنی شده بود،یه پلکم هی میپرید بالا از حرص.
مثل اینکه این بابای منم میخواد منو بندازه به ایناها.
با اکراه بلند شدم و دنبال جونگکوک راه افتادم.
گفتش:خب خب بهتره بریم تا کلکسیون بابامو نشونت بدم.
بعدم خودش از جلوتر رفت،یه پامو کوبیدم به زمین و روبه آسمون گفتم:خدایا واقعا؟
ادامه پارت بعد...
حرصی رفتم داخل خونه.
اوهو خدمتکارا همه صف کشیده بودن.
همیشه از اینکار متنفر بودم،خب که چی بشه مثلا.
رفتم و روی یکی از مبلا نشستم که بابای جونگکوک گفت:اگه اشتباه نکنم باید اسمت هیون ته باشه،نظرت چیه با جونگکوک برید یکم گشت بزنید،اخه حرفای منو پدرت حوصلتونو سر میبره.
بابا هم انگار موقعیت عالی تر از این نبود سریع موافقت کرد و منم تا اومدم مخالفت کنم جونگکوک از جاش پاشد و گفت:بیا بریم.
قیافم خیلی دیدنی شده بود،یه پلکم هی میپرید بالا از حرص.
مثل اینکه این بابای منم میخواد منو بندازه به ایناها.
با اکراه بلند شدم و دنبال جونگکوک راه افتادم.
گفتش:خب خب بهتره بریم تا کلکسیون بابامو نشونت بدم.
بعدم خودش از جلوتر رفت،یه پامو کوبیدم به زمین و روبه آسمون گفتم:خدایا واقعا؟
ادامه پارت بعد...
۱.۳k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.