Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۶۹
رفتم طرف زنعمو
زنعمو سونگل:چیشده شیرین؟
شیرین:یک خانومه کارتون داره اونجا
زنعمو سونگل:کی؟
زن رو به زنعمو نشون دادم
زنموسونگل: نمشناسم بیا بریم بیبینم کی
زنعمو رفت پیش همون خانومه منم رفتم پیش کیارش
شیرین: ببخشید معطلت گذاشتم
کیارش: اشکال نداره
کیارش رفت سر یک میز دونفره و صندلی رو برام جلو کشید و نشستم خودشم نشست
شیرین: کو خانوم خوشگلت؟
کیارش: نیومد بارداره ماه هایی اخره براش سخته منم به اسرار عمو کریم امدم
شیرین: خوب کاری کردی امدی ولی خب زیادهم واجب نبود ک بیایی با اون زن پا به ماهت
کیارش: اره ولی خب یک کاری با عمو کریم داشتم ک باید حتما میومد
شیرین: فضولی ولی چی کاری؟
کیارش: عمو کریم گفته بین خودمون بمونه
شیرین:درسته
کیارش:چیکارا میکنی؟ کار میکنی؟
شیرین: هیچی همنجام نه دیگه سرکار نمیرم دیگ ۳ ساله دیگ تقریبا دارم استراحت میکنم
کیارش:من برات یک پیشنهاد کاری دارم
شیرین: بفرمایید
کیارش:من دارم یک برند جدید لوازم ارایشی تو بازار عرضه میکنم حالا میخوام تو بیایی تبلیغ برندمو بکنی و خب سرپرست تبلیغات و فروش لوازم هایی من باشی
شیرین: میدونی من چون کلا رشته تحصیلیم یک چیزی دیگست و کلا سابقه کارم هم ک میدونی روانشناسی پرستاری بوده و خب بلد نیستم کار شمارو
کیارش: خب مطهره(زنش)بلده خودت میدونی با کلی برند همکاری میکرده صفر تا صد کارو بهت یاد میده
شیرین:خب اینم یک تجربه جدیدی ولی خب من باید ملیحه هم باشه خودم تنهایی نمتونم
کیارش:خب ملیحه خانومم بیاد اشکال نداره هرچی تیممون بیشتر باشه کارهامون سبک تر میشه
شیرین:پس شما شمارتون بدین من با اقاجونم مامانم اینا مشورت کنم باهاتون تماس میگیرم
کیارش شمارشو داد و بلند شد
کیارش:خب دیگ من برم
شیرین:کجا؟هنوز شام نخوردید که
کیارش:نه دیگ مطهره تو خونه ای منم هی نگرانشم
شیرین:ای بابا
کیارش:من برم از عمو کریم خداحافظی کنم میام
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
Part۶۹
رفتم طرف زنعمو
زنعمو سونگل:چیشده شیرین؟
شیرین:یک خانومه کارتون داره اونجا
زنعمو سونگل:کی؟
زن رو به زنعمو نشون دادم
زنموسونگل: نمشناسم بیا بریم بیبینم کی
زنعمو رفت پیش همون خانومه منم رفتم پیش کیارش
شیرین: ببخشید معطلت گذاشتم
کیارش: اشکال نداره
کیارش رفت سر یک میز دونفره و صندلی رو برام جلو کشید و نشستم خودشم نشست
شیرین: کو خانوم خوشگلت؟
کیارش: نیومد بارداره ماه هایی اخره براش سخته منم به اسرار عمو کریم امدم
شیرین: خوب کاری کردی امدی ولی خب زیادهم واجب نبود ک بیایی با اون زن پا به ماهت
کیارش: اره ولی خب یک کاری با عمو کریم داشتم ک باید حتما میومد
شیرین: فضولی ولی چی کاری؟
کیارش: عمو کریم گفته بین خودمون بمونه
شیرین:درسته
کیارش:چیکارا میکنی؟ کار میکنی؟
شیرین: هیچی همنجام نه دیگه سرکار نمیرم دیگ ۳ ساله دیگ تقریبا دارم استراحت میکنم
کیارش:من برات یک پیشنهاد کاری دارم
شیرین: بفرمایید
کیارش:من دارم یک برند جدید لوازم ارایشی تو بازار عرضه میکنم حالا میخوام تو بیایی تبلیغ برندمو بکنی و خب سرپرست تبلیغات و فروش لوازم هایی من باشی
شیرین: میدونی من چون کلا رشته تحصیلیم یک چیزی دیگست و کلا سابقه کارم هم ک میدونی روانشناسی پرستاری بوده و خب بلد نیستم کار شمارو
کیارش: خب مطهره(زنش)بلده خودت میدونی با کلی برند همکاری میکرده صفر تا صد کارو بهت یاد میده
شیرین:خب اینم یک تجربه جدیدی ولی خب من باید ملیحه هم باشه خودم تنهایی نمتونم
کیارش:خب ملیحه خانومم بیاد اشکال نداره هرچی تیممون بیشتر باشه کارهامون سبک تر میشه
شیرین:پس شما شمارتون بدین من با اقاجونم مامانم اینا مشورت کنم باهاتون تماس میگیرم
کیارش شمارشو داد و بلند شد
کیارش:خب دیگ من برم
شیرین:کجا؟هنوز شام نخوردید که
کیارش:نه دیگ مطهره تو خونه ای منم هی نگرانشم
شیرین:ای بابا
کیارش:من برم از عمو کریم خداحافظی کنم میام
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
۶.۴k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.