I wish I never saw it. (پارت 10)
اجوما: اقا گفتن خودشون رسیدگی میکنن
ت ا: ولی دستام خیلی میسوزه
اجوما: به اقا اطلاع میدم
رفت بیرون نشستم رو تخت میخواستم باندارو شل کنم تا کمتر بسوزه یهو در باز شد هول شدم
ت ا: هین
جیمین بود اومد تو بدون حرفی به زمین خیره شدم اومد کنارم نشست دستمو با دستاش گرفت بانداشو باز کرد منم یواشکی بهش نگاه میکردم
یهو سرشو اورد بالا نگاهمو شکار کرد چند ثانیه بهم زل زده بودیم نگاهمو سریع گرفتم به دستام دوختم کارش تموم شد بلند شد جلوی در وایساد بهم نگاه کرد
جیمین: هر روز میایی تو اتاقم برات عوض کنم
سمو به معنی باشه تکون دادم
دو هفته ای گذشت به جز موقع های که باید پانسمانم عوض میشد نمیدیدمش امروز باید باز میکرد زخمام بسته شده بودن رفتم سمت اتاقش در زدم اجازه ورود
داد رفتم تو پانسمان دستمو باز کرد
جیمین: دوساعت دیگه کارت دارم خودم میام پیشت... میتونی بری
بدون حرفی اومدم بیرون کلی حرف بدون جواب داشتم که چیکارم داشت رفتم تو اتاقم انقدر تو فکر بودم نفهمیدم ساعت چه جوری گذشت ساعت چهار نیم بود
نیم ساعت دیگه میفهمیدم چه کارم داره توی فکر بودم در باز شد جیمین اومد تو بهش نگاه کردم دستش یه برگه بود اومد سمتم کنارم نشست لباشو گذاشت رو لبمو مک میزد وقتی دید نفس کم اوردم ولم کردو موهامو نوازش میکرد یلحظه انگار چیزی یادش اومد برگه رو گرفت جلوم
ت ا: این چیه؟
جیمین: برگه ازدواج... امضاش کن
انگار با این حرفش دنیا رو سرم خراب شد باورم نمیشد میخواست باهاش ازدواج کنم منی که ازش متنفرم؟
ت ا: م... من اینو امضا نمیکنم
بلند شد خیلی جدی خشک برگه رو گذاشت رو میز سرشو برگردوند طرفم
جیمین: تا شب وقت داری غیر از اون بیام ببینم امضاش نکردی من میدونم باتو
ت ا: ولی دستام خیلی میسوزه
اجوما: به اقا اطلاع میدم
رفت بیرون نشستم رو تخت میخواستم باندارو شل کنم تا کمتر بسوزه یهو در باز شد هول شدم
ت ا: هین
جیمین بود اومد تو بدون حرفی به زمین خیره شدم اومد کنارم نشست دستمو با دستاش گرفت بانداشو باز کرد منم یواشکی بهش نگاه میکردم
یهو سرشو اورد بالا نگاهمو شکار کرد چند ثانیه بهم زل زده بودیم نگاهمو سریع گرفتم به دستام دوختم کارش تموم شد بلند شد جلوی در وایساد بهم نگاه کرد
جیمین: هر روز میایی تو اتاقم برات عوض کنم
سمو به معنی باشه تکون دادم
دو هفته ای گذشت به جز موقع های که باید پانسمانم عوض میشد نمیدیدمش امروز باید باز میکرد زخمام بسته شده بودن رفتم سمت اتاقش در زدم اجازه ورود
داد رفتم تو پانسمان دستمو باز کرد
جیمین: دوساعت دیگه کارت دارم خودم میام پیشت... میتونی بری
بدون حرفی اومدم بیرون کلی حرف بدون جواب داشتم که چیکارم داشت رفتم تو اتاقم انقدر تو فکر بودم نفهمیدم ساعت چه جوری گذشت ساعت چهار نیم بود
نیم ساعت دیگه میفهمیدم چه کارم داره توی فکر بودم در باز شد جیمین اومد تو بهش نگاه کردم دستش یه برگه بود اومد سمتم کنارم نشست لباشو گذاشت رو لبمو مک میزد وقتی دید نفس کم اوردم ولم کردو موهامو نوازش میکرد یلحظه انگار چیزی یادش اومد برگه رو گرفت جلوم
ت ا: این چیه؟
جیمین: برگه ازدواج... امضاش کن
انگار با این حرفش دنیا رو سرم خراب شد باورم نمیشد میخواست باهاش ازدواج کنم منی که ازش متنفرم؟
ت ا: م... من اینو امضا نمیکنم
بلند شد خیلی جدی خشک برگه رو گذاشت رو میز سرشو برگردوند طرفم
جیمین: تا شب وقت داری غیر از اون بیام ببینم امضاش نکردی من میدونم باتو
۱۱۲.۲k
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.