عشق ابدی پارت ۷۱
عشق ابدی پارت ۷۱
ویو یونگی
جیهوپ : یونگیا گوشیت
+چی!؟
جیهوپ : گوشیت زنگ میخوره
+اوکی
____________
+بله؟
* ....
+چی!؟
*....
+میفهمی چی میگی؟؟(داد)
*........
+به درد نخور!(عربده)
*....
+خفه ؛ ببین خوب گوشاتو باز کن ، اگر تا یک ساعت دیگه این مردک کیری رو پیدار کردی که هیچ اگر نه خود دانی و خدات .
*....
+اَه . (گوشی رو قطع کرد)
+مفت خور لاشی . زبون درازم شده
جیهوپ : شوگا آروم باش (جدی)
+چجوریییی؟؟
جیهوپ : (اشاره کرد به بچه ها)
با اشاره جیهوپ سرم رو برگردوندم که دیدم همه شون با چشمایی که چهارتا شده و چهره ای که تعجب و ترس کاملا توشون مشخص بود نگاهم میکردن
آیشششش چه کندی بالا آوردم .
به جیهوپ نگا کردم که با چشمای حرصی نگام میکنه
رفتم کنارش و دم گوشش گفتم
+خب چیکار کنم . خیلی عصبیم کرد ، اون مردک بی عقل داره میره رو مخم؛ ببین هوسوک شی این بمیره جنازه شو به گردن میگیریا
جیهوپ : چه چیزاااا.. تو میخوای بُکُ...
سریع دستم رو گذاشتم رو دهنش تا لومون نده ، راستش جیهوپ از همه چی خبر داشت و میدونست قضیه چیه
و حالا خیلی خوشحال بودم که برگشته و دوباره تکیه گاهم میشه.
+هیششش ... میخوای بفهمن؟(آروم و حرصی)
کوک : م...م...میشه یکی توضیح بده چیشده؟ من...نمیفهمم
ته : فقط تو ...نیستی ، همه مون نمیفهمیم ..
تو همون حالت که دستم رو دهن هوپ بود برگشتم و نگاه شون کردم
+هیچی نیست . یه اتفاقی افتاده که بعداً متوجه میشید. جیهوپ راه بیوفت بریم
جیهوپ : چی؟ کجا؟
+بیا بریم متوجه میشی(حرصی)
دست جیهوپ رو گرفتم و دنبال خودم کشوندم
جیهوپ : بابا دو دقیقه وایستا ، دِ خب الان چیکار میخوای بکنی؟؟
+باید بریم سراغش . دیگه نمیتونم
جیهوپ : مگه خودت نمیگی نیستش؟
+من کی گفتم!؟
جیهوپ : ببین اگر تا یک ساعت دیگه اون مردک کیری رو پیدا کردی که هیچ...گگگ(ادای یونگی رو در آورد)
+هوی بی تربیت .
جیهوپ : خودت میگی پیداش کنن ، اون وقت الان ..
+ساکت شو دیگه بیا بریم
ویو یونگی
جیهوپ : یونگیا گوشیت
+چی!؟
جیهوپ : گوشیت زنگ میخوره
+اوکی
____________
+بله؟
* ....
+چی!؟
*....
+میفهمی چی میگی؟؟(داد)
*........
+به درد نخور!(عربده)
*....
+خفه ؛ ببین خوب گوشاتو باز کن ، اگر تا یک ساعت دیگه این مردک کیری رو پیدار کردی که هیچ اگر نه خود دانی و خدات .
*....
+اَه . (گوشی رو قطع کرد)
+مفت خور لاشی . زبون درازم شده
جیهوپ : شوگا آروم باش (جدی)
+چجوریییی؟؟
جیهوپ : (اشاره کرد به بچه ها)
با اشاره جیهوپ سرم رو برگردوندم که دیدم همه شون با چشمایی که چهارتا شده و چهره ای که تعجب و ترس کاملا توشون مشخص بود نگاهم میکردن
آیشششش چه کندی بالا آوردم .
به جیهوپ نگا کردم که با چشمای حرصی نگام میکنه
رفتم کنارش و دم گوشش گفتم
+خب چیکار کنم . خیلی عصبیم کرد ، اون مردک بی عقل داره میره رو مخم؛ ببین هوسوک شی این بمیره جنازه شو به گردن میگیریا
جیهوپ : چه چیزاااا.. تو میخوای بُکُ...
سریع دستم رو گذاشتم رو دهنش تا لومون نده ، راستش جیهوپ از همه چی خبر داشت و میدونست قضیه چیه
و حالا خیلی خوشحال بودم که برگشته و دوباره تکیه گاهم میشه.
+هیششش ... میخوای بفهمن؟(آروم و حرصی)
کوک : م...م...میشه یکی توضیح بده چیشده؟ من...نمیفهمم
ته : فقط تو ...نیستی ، همه مون نمیفهمیم ..
تو همون حالت که دستم رو دهن هوپ بود برگشتم و نگاه شون کردم
+هیچی نیست . یه اتفاقی افتاده که بعداً متوجه میشید. جیهوپ راه بیوفت بریم
جیهوپ : چی؟ کجا؟
+بیا بریم متوجه میشی(حرصی)
دست جیهوپ رو گرفتم و دنبال خودم کشوندم
جیهوپ : بابا دو دقیقه وایستا ، دِ خب الان چیکار میخوای بکنی؟؟
+باید بریم سراغش . دیگه نمیتونم
جیهوپ : مگه خودت نمیگی نیستش؟
+من کی گفتم!؟
جیهوپ : ببین اگر تا یک ساعت دیگه اون مردک کیری رو پیدا کردی که هیچ...گگگ(ادای یونگی رو در آورد)
+هوی بی تربیت .
جیهوپ : خودت میگی پیداش کنن ، اون وقت الان ..
+ساکت شو دیگه بیا بریم
۱.۷k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.