part ²🐊🧋🫐
_با داد و بیداد رئیس خوابگاه چشماشو بزور باز کرد و به محض دیدن ساعت با هول از روی تخت بلند شد و نتیجه اش سقوط از طبقه دوم به پایین بود.... پیشونیش حسابی درد گرفته بود و یه رد سرخ روی پیشونیش به چشم میخورد.... بی توجه به سرخی پیشونیش به سمت کمد لباسیش رفت و با ندیدن لباس مورد نظرش آه از نهادش بلند شد
شین هه « یاععع می رانگ میمون لباسم رو بده لازمش دارم
می رانگ « قرار دارم امروز یه چیز دیگه بپوش
شین هی « ایشششش سلیطه خانم
شین هه « پیرهن عروسکی دخترونه ای که تا بالای زانوم بود پوشیدم و موهامو توی آینه مرتب کردم! رنگ خاکستری مات زمینه با چهار خونه های روی پیرهن هم خونی زیبایی داشت... کیفم رو برداشتم و بعد از برداشتن یه تُست از صبحونه رمانتیک می رانگ از خوابگاه خارج شدم
_از خوابگاه تا دانشگاه نیم ساعتی فاصله بود و شین هه فقط 15 دقیقه وقت داشت... نگاهی به اطرافش انداخت و با دیدن موتور صاحب کافه چشماش برق زد
شین هه « بکهیون.. اوپا کجایی؟؟؟
بکهیون « اوه شین هه مگه امروز کنفرانس نداشتی؟
شین هه « اره ولی دیرم شده! یه لطفی میکنی....
بکهیون « کلاه رو بردار بریم
_دوستی شین هه و بکهیون یه رفاقت چندین ساله بود؛ بعد از اینکه از طرف خانواده اش رونده شد اگه بکهیون نبود یقینا تا حالا زنده نبود.... گاهی اوقات برای جبران کارش توی امور کافه بهش کمک میکرد و دوستای خوبی بودن!
شین هه « مسیر نیم ساعته رو توی پانزده دقیقه طی کردیم و وقتی به دانشگاه رسیدم و در بسته رو دیدم مظلومانه به بکهیون خیره شدم... میدونم خیلی پرو ام اما....
بکهیون « با حراست صحبت میکنم تو برو ولی یکی طلبت شاتوت
شین هه « *چشمک مرسییییییی اوپا
_با عجله راهرو های منتهی به سالن کنفرانس رو طی کرد و وقتی به سالن رسید بچه های کلاس مضطرب دم در ایستاده بودن
شین هه « چه خبره؟
سولی « کجایی تو دختر؟؟؟ از صبح تا حالا دنبالت میگردن
شین هه « چرا ؟
شین هه « بدون اینکه پاسخی دریافت کنم دستم رو گرفتن و وارد سالن شدیم.... شلوغ تر از همیشه بود و این نشون میداد پروژه برعکس پروژه های دیگه واقعا مهمه.... یه صندلی خالی پیدا کردیم و وقتی نشستیم مقاله مربوط به پروژه رو مطالعه کردم... نقاشی ای مربوط به حکومت گوگوریو که هیچ اسم و نشونی توی تاریخ نداره.... کشف سلسله ای گم شده که سه تا کشور رو درگیر کرده بود
جیسو « وای به نظرتون کیو انتخاب میکنن؟
سولی « استاد پارک و یه دانشجوی خوش شانس که قراره باهاش درباره این موضوع تحقیق کنن.... حس میکنم بچه خر خونمون شین هه هست
شین هه « پارک سایه منو با تیر میزنه دخترا!
جیمین « سیلی از جمعیت مقابلم توی سالن نشسته بودن و اونقدر سر و صدا زیاد بود که بدون میکروفون حرف زدن غیر ممکن بود!
شین هه « یاععع می رانگ میمون لباسم رو بده لازمش دارم
می رانگ « قرار دارم امروز یه چیز دیگه بپوش
شین هی « ایشششش سلیطه خانم
شین هه « پیرهن عروسکی دخترونه ای که تا بالای زانوم بود پوشیدم و موهامو توی آینه مرتب کردم! رنگ خاکستری مات زمینه با چهار خونه های روی پیرهن هم خونی زیبایی داشت... کیفم رو برداشتم و بعد از برداشتن یه تُست از صبحونه رمانتیک می رانگ از خوابگاه خارج شدم
_از خوابگاه تا دانشگاه نیم ساعتی فاصله بود و شین هه فقط 15 دقیقه وقت داشت... نگاهی به اطرافش انداخت و با دیدن موتور صاحب کافه چشماش برق زد
شین هه « بکهیون.. اوپا کجایی؟؟؟
بکهیون « اوه شین هه مگه امروز کنفرانس نداشتی؟
شین هه « اره ولی دیرم شده! یه لطفی میکنی....
بکهیون « کلاه رو بردار بریم
_دوستی شین هه و بکهیون یه رفاقت چندین ساله بود؛ بعد از اینکه از طرف خانواده اش رونده شد اگه بکهیون نبود یقینا تا حالا زنده نبود.... گاهی اوقات برای جبران کارش توی امور کافه بهش کمک میکرد و دوستای خوبی بودن!
شین هه « مسیر نیم ساعته رو توی پانزده دقیقه طی کردیم و وقتی به دانشگاه رسیدم و در بسته رو دیدم مظلومانه به بکهیون خیره شدم... میدونم خیلی پرو ام اما....
بکهیون « با حراست صحبت میکنم تو برو ولی یکی طلبت شاتوت
شین هه « *چشمک مرسییییییی اوپا
_با عجله راهرو های منتهی به سالن کنفرانس رو طی کرد و وقتی به سالن رسید بچه های کلاس مضطرب دم در ایستاده بودن
شین هه « چه خبره؟
سولی « کجایی تو دختر؟؟؟ از صبح تا حالا دنبالت میگردن
شین هه « چرا ؟
شین هه « بدون اینکه پاسخی دریافت کنم دستم رو گرفتن و وارد سالن شدیم.... شلوغ تر از همیشه بود و این نشون میداد پروژه برعکس پروژه های دیگه واقعا مهمه.... یه صندلی خالی پیدا کردیم و وقتی نشستیم مقاله مربوط به پروژه رو مطالعه کردم... نقاشی ای مربوط به حکومت گوگوریو که هیچ اسم و نشونی توی تاریخ نداره.... کشف سلسله ای گم شده که سه تا کشور رو درگیر کرده بود
جیسو « وای به نظرتون کیو انتخاب میکنن؟
سولی « استاد پارک و یه دانشجوی خوش شانس که قراره باهاش درباره این موضوع تحقیق کنن.... حس میکنم بچه خر خونمون شین هه هست
شین هه « پارک سایه منو با تیر میزنه دخترا!
جیمین « سیلی از جمعیت مقابلم توی سالن نشسته بودن و اونقدر سر و صدا زیاد بود که بدون میکروفون حرف زدن غیر ممکن بود!
۲۲.۹k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.