چند.پارتی
#چند.پارتی
#درخواستی
وقتی خواهر ناتنیشونی مامان باباتون𖥻 نیستن و همو دوست دارین و باهم اهم اهم میکنین و وسط اهم اهم میگی ،پوص........یمو لیس بزن 𖥻
𝙿𝚊𝚛𝚝³
ᨒᨓᨒᨓᨒᨓ
_ پایین و برای جفتمون غذا درست کردم و تو فکر این بودم که وقتی پس فردا پریود میشم اگه چیزی خواستم چطور به کوک بگم
+وارد خونه شدم و در آروم بستم نگاه کردم دیدم نایو مشغول آشپزیه
+ بهتره تا حواسش نیست سریع خریدارو ببرم بزارم تو اتاقم چون وسایلا و یه سری خوراکی و چیزایی که میدونم خوشحال میشه براش گرفتم چون تو این یه هفته قراره پر* یود شه و وحشی میشه * من *
+سریع وسایلها رو گذاشتم و لباسمو عوض کردم رفتم پایین و با صدای بلند گفتم:
+من اومدمممم!!
_از فکر و خیال اومدم بیرون به صورتش نگاه کردم اون واقعاً جذابه!:) * معلومه که هست 😌*
_ خنده گرمی زدم و جوابشو دادم:
_ سلام ، خوش اومدی "خیلی مهربون و گرم"
+ فهمیدی مامان اینا نیستن تا دو ماه
_اره ... ولی ۲ ماه خیلیی نیست ؟
"یکم ناراحت"
+ آره زیاده برای منم زیاده ولی کاری میکنم بهت خوش بگذره خواهر کوچولو
" لبخند گنده " * منم از این داداش ناتنیا میخوام 😔شماچی؟؟*
_ رفتم بغلش کردم و لبش رو ی بوس کردم
و گفتم : مرسی داداشی
_بیا بشیم ببین چی درست کردم !!
+باشه
_واو .. جاجانگمیون و کیمچی ... . عالیه !!
"لبخند "
+رنگ و بوش که عالیه . ببینم طعمش چجوریه .. امیدوارم فقط مسموم نشم
_یاااا .... اصن نخور !.... مجبورت که نکردم
"حرصی و کمی ناراحت.
_پاشدم ظرف جاجانگمیون رو از جلوش برداشتم و خواستن بقیه رو هم بردارم که از دستم گرفت و گذاشت رو میز و دستمو گرفت و نشوندم ...
ادامه دارد ...«
خماری 😇🪽
࣪⭑ ҂ ❙❘❙❚❙❘❙❙❚❙❘❙
چطور بود ؟! خوشحال میشم نظراتتونو بدونم
₍ᐢ..ᐢ₎
⋆ ׅ ࣪𓏲 ּ ֶָ⬩
#درخواستی
وقتی خواهر ناتنیشونی مامان باباتون𖥻 نیستن و همو دوست دارین و باهم اهم اهم میکنین و وسط اهم اهم میگی ،پوص........یمو لیس بزن 𖥻
𝙿𝚊𝚛𝚝³
ᨒᨓᨒᨓᨒᨓ
_ پایین و برای جفتمون غذا درست کردم و تو فکر این بودم که وقتی پس فردا پریود میشم اگه چیزی خواستم چطور به کوک بگم
+وارد خونه شدم و در آروم بستم نگاه کردم دیدم نایو مشغول آشپزیه
+ بهتره تا حواسش نیست سریع خریدارو ببرم بزارم تو اتاقم چون وسایلا و یه سری خوراکی و چیزایی که میدونم خوشحال میشه براش گرفتم چون تو این یه هفته قراره پر* یود شه و وحشی میشه * من *
+سریع وسایلها رو گذاشتم و لباسمو عوض کردم رفتم پایین و با صدای بلند گفتم:
+من اومدمممم!!
_از فکر و خیال اومدم بیرون به صورتش نگاه کردم اون واقعاً جذابه!:) * معلومه که هست 😌*
_ خنده گرمی زدم و جوابشو دادم:
_ سلام ، خوش اومدی "خیلی مهربون و گرم"
+ فهمیدی مامان اینا نیستن تا دو ماه
_اره ... ولی ۲ ماه خیلیی نیست ؟
"یکم ناراحت"
+ آره زیاده برای منم زیاده ولی کاری میکنم بهت خوش بگذره خواهر کوچولو
" لبخند گنده " * منم از این داداش ناتنیا میخوام 😔شماچی؟؟*
_ رفتم بغلش کردم و لبش رو ی بوس کردم
و گفتم : مرسی داداشی
_بیا بشیم ببین چی درست کردم !!
+باشه
_واو .. جاجانگمیون و کیمچی ... . عالیه !!
"لبخند "
+رنگ و بوش که عالیه . ببینم طعمش چجوریه .. امیدوارم فقط مسموم نشم
_یاااا .... اصن نخور !.... مجبورت که نکردم
"حرصی و کمی ناراحت.
_پاشدم ظرف جاجانگمیون رو از جلوش برداشتم و خواستن بقیه رو هم بردارم که از دستم گرفت و گذاشت رو میز و دستمو گرفت و نشوندم ...
ادامه دارد ...«
خماری 😇🪽
࣪⭑ ҂ ❙❘❙❚❙❘❙❙❚❙❘❙
چطور بود ؟! خوشحال میشم نظراتتونو بدونم
₍ᐢ..ᐢ₎
⋆ ׅ ࣪𓏲 ּ ֶָ⬩
۲۰.۶k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.