trust me Continue Part. 31
یونگی: ماها گریه نکن
هوپی: یونگی
با صدایی که توی گوشم پیچید بدنم قفل کرد اون صدا صدای هوسوکش بود
هوپی: منم هوسوک
تمام سعی خودمو میکردم که اشکام نریزه
یونگی: ه....... هو... سوک
ته: چی داری می گی؟ هوسوک مرده
هوپی: زندم نگران نباشین
با این حرفش دیگه اختیار اشکام دست خودم نبود
لیا: ته یونگی فکر نکنم حالش خوب باشه
ته سمتم امد
ته: به خودت بیا پسر دیگه هوسوک نیست هعی ماها چی کار کردی یا این پسر
گوشی رو از دستم گرفتو نشوند توی ماشین و گوشیمو کنار گوش خودش گذاشت
ته: الو؟
چند دقیقه سکوت کرد و بعد چند تا پلک با خوشحالی جواب میداد و روشو سمت بقیه کرد و گفت سوار ماشین بشن
( از دید ماها)
هوپی گوشی رو قط کرد و مش اینو روشن کرد
فقط صدای هق هق زدن من کل ماشینو گرفته بود
هوپی: گریه نکن ماها باید حرف بزنیم تا بتونم بهت بگم جیمین کجاست
+هوپی هق لطفا هق خواهش هق می کنم منو ببر هق پیشش
هوپی: گریه نکن میبرمت الان اروم باش یکم اب بخور چشماتو ببند
( از دیدی هوپی)
اپل که دیدیمش خیلی تغییر کرده بود از لحاظ استایل و بدنی خیلی قوی تر شده بود و این منو یکم خوشحال می کرد که از خودش می تونه دفاع کنه
گریه هاش کم کم شد سرشو گذاشت روی شیشه و چشماشو بست
پشت سرمو نگاه می کرد ببینم کسی ما رو تعقیب که نمی کنه پشت چراغ قرمز بودم که ماشین پشتی شک کرده بود از خیلی وقت بود که دنبالمون بود
قبل از اینکه چراغ سبز بشه حرکت کردمو از کوچه ها میرفتم دیدم دنبالمون داره می کنه از توی مپ دیدیم جلو تر یک کوچه خلوته با سرعت زیاد رفتمو پیچیدم و ماشینو سریع خاموش کردمو سرمو گرفتم پایین
از اونجا رد شد چند دقیقه همون جا موندم گوشی مو برداشتمو به ته زنگ زدم
هوپی: الو
ته: بله هوسوکا
هوپی: مواظب باشید کسی تعقیبت تون نکنه
ته: اوکی نگران نباش
هوپی: اوکی امم چیزه
ته: یونگی خوبه
هوپی: مرسی
ته: خب فعلا
هوپی: فعلا
وگوشی رو قط کردم
بمانید در خماری😁
نظر یادتون نره اگر نظرا زیاد باشه ساعت یک پارت دیگه ای اپ می کنم 😁
دوستون دارم😘😘
هوپی: یونگی
با صدایی که توی گوشم پیچید بدنم قفل کرد اون صدا صدای هوسوکش بود
هوپی: منم هوسوک
تمام سعی خودمو میکردم که اشکام نریزه
یونگی: ه....... هو... سوک
ته: چی داری می گی؟ هوسوک مرده
هوپی: زندم نگران نباشین
با این حرفش دیگه اختیار اشکام دست خودم نبود
لیا: ته یونگی فکر نکنم حالش خوب باشه
ته سمتم امد
ته: به خودت بیا پسر دیگه هوسوک نیست هعی ماها چی کار کردی یا این پسر
گوشی رو از دستم گرفتو نشوند توی ماشین و گوشیمو کنار گوش خودش گذاشت
ته: الو؟
چند دقیقه سکوت کرد و بعد چند تا پلک با خوشحالی جواب میداد و روشو سمت بقیه کرد و گفت سوار ماشین بشن
( از دید ماها)
هوپی گوشی رو قط کرد و مش اینو روشن کرد
فقط صدای هق هق زدن من کل ماشینو گرفته بود
هوپی: گریه نکن ماها باید حرف بزنیم تا بتونم بهت بگم جیمین کجاست
+هوپی هق لطفا هق خواهش هق می کنم منو ببر هق پیشش
هوپی: گریه نکن میبرمت الان اروم باش یکم اب بخور چشماتو ببند
( از دیدی هوپی)
اپل که دیدیمش خیلی تغییر کرده بود از لحاظ استایل و بدنی خیلی قوی تر شده بود و این منو یکم خوشحال می کرد که از خودش می تونه دفاع کنه
گریه هاش کم کم شد سرشو گذاشت روی شیشه و چشماشو بست
پشت سرمو نگاه می کرد ببینم کسی ما رو تعقیب که نمی کنه پشت چراغ قرمز بودم که ماشین پشتی شک کرده بود از خیلی وقت بود که دنبالمون بود
قبل از اینکه چراغ سبز بشه حرکت کردمو از کوچه ها میرفتم دیدم دنبالمون داره می کنه از توی مپ دیدیم جلو تر یک کوچه خلوته با سرعت زیاد رفتمو پیچیدم و ماشینو سریع خاموش کردمو سرمو گرفتم پایین
از اونجا رد شد چند دقیقه همون جا موندم گوشی مو برداشتمو به ته زنگ زدم
هوپی: الو
ته: بله هوسوکا
هوپی: مواظب باشید کسی تعقیبت تون نکنه
ته: اوکی نگران نباش
هوپی: اوکی امم چیزه
ته: یونگی خوبه
هوپی: مرسی
ته: خب فعلا
هوپی: فعلا
وگوشی رو قط کردم
بمانید در خماری😁
نظر یادتون نره اگر نظرا زیاد باشه ساعت یک پارت دیگه ای اپ می کنم 😁
دوستون دارم😘😘
۲۱.۱k
۲۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.