اونی چان/پارت 4

پارت 4
از زبان دازای
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
ولی بهتره برم دنبالش.اما نباید بفهمه تعقیبش کردم.و گرنه....
-کونیکیدا من میرم بیرون
%کجااااااااااااااااااااااااا؟کلی کار داریم دیر هم اومدی
-میخوام برم مایتابه بخرم(>'-'<)
%فقط از جلو چشام دور شو....
کونیکیدا رو پیچوندم و از اژانس اومدم بیرون.سریع خودمو به اون خرابه ای که پرونده ها توش بود رسوندم.ایمیکو داشت خیلی با احتیاط پرونده هارو برمیداشت.که یهو یه مامور مافیا با تفنگ اومد پشتش.
؟:تکون نخور
+اگ بخورم چی میشه
؟:میکشمت
+بکش ببینم
؟:برا من بلبل زبونی نکن..
ماموره شلیک میکنه ولی ایمیکو جای خالی میده.یه پرش بلند میکنه و میره پشت ماموره و تفنگشو میزاره رو کلش.
+هه مث اینکه جاهامون عوض شد(شلیک میکنه)
+خب اینم از پرونده ها.بهتره برگردم
سریع خودمو دوباره رسوندم به اژانس
-سلام کو.چطور بود؟
+عالییییییی
خودشو ولو میکنه رو مبل
+خیلییییییییی حال داد
حال داد؟چیزایی که داشت میگفت با چیزایی که دیدم فرق میکرد
-اووو چه خوب
+برو برام شربت بیار گرممه
-منننننننننننننننننننننننن؟ مثلا ازت بزرگترمااااااا
+فقط دوسال
-2 سال خیلیههههههههه
+با این بحث به نتیجه ای نمیرسیم...
-موافقم...
+تو شروع کردی...
-خودت بودی احمق...
%ساکت شید جلسه داریم
-جلسه؟...
---------------------------------------------------------------------------------------------------
پایان پارت 3
گومن اگ بد شدo(=•ェ•=)m
یه چیز بی ربط:فرانسیس 10 سانت از دازای بلند تره(زرافه)