حس و حال فراموشی قسمت (۲)
حس و حال فراموشی قسمت (۲)
همون لحظه پرستار وارد اتاق شد و با خوشحالی گفت: به هوش اومدی! الان دکترو خبر میکنم.
مین_سو از آونجا رفت و دکتر به پیشم آمد و گفت: نگران نباش تو تصادف کردی و حافظت رو از دست دادی ولی این پسر کمکت میکنه همه چیو به یاد بیاری.
از اتاق دکتر بیرون رفتم.
مین_سو گفت:بیا خونه ما مطمئنم همه چی به زودی یادت میاد.
همون لحظه پرستار وارد اتاق شد و با خوشحالی گفت: به هوش اومدی! الان دکترو خبر میکنم.
مین_سو از آونجا رفت و دکتر به پیشم آمد و گفت: نگران نباش تو تصادف کردی و حافظت رو از دست دادی ولی این پسر کمکت میکنه همه چیو به یاد بیاری.
از اتاق دکتر بیرون رفتم.
مین_سو گفت:بیا خونه ما مطمئنم همه چی به زودی یادت میاد.
۱۸۲
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.