من امدم
پارت ۱۴
تاکه میچی: ا/ت چان همه چی درست میشه بهت قول میدم
ا/ت: چی قول من الان وسط ی مشت مشنگم
تاکه میچی: باید برم بای
ا/ت: ها؟؟؟ وایسا به اون مایکی بگو کونش میزارم
تاکه میچی :ب.. باشه
باجی :هوی تو همین جوری ول نچرخ (گرفتن بازو تو)
ا/ت؛ اخخخخ ولم کن آدم گربه نما
کازوتورا: باجی قراره با دختره چی کار کنیم
هانما :خوب ولش کن
باجی؛ باشه
ا/ت: با مشت زدی تو صورتش
باجی: گرفتن موی تو چه گوهی خوردی
ا/ت :حقته
باجی:عع گردنت خواهم کند
هانما: راست میگی قرار بود خونش رو تقضیه کنم
ا/ت: نوچ من زیاد خون دادم
کازوتورا: اون وقت به کی
باجی ؛دلم میخواد آنقدر گازش بگیرم تا از درد به خودت بپیچید
ا/ت ؛نه الفرار
باجی: وایسا الان که نمیکنیم
هانما: خوب دوستان وقت رفتنه
ا/ت؛ منم کاراشو تکرار میکردم مسخره میکردمش ورورور
همه: خندیدند
هانما ؛زهر مار هوی تو اعدای منو در میاری دارم برات وایسا
ا/ت: همه رفتن ما یه تا موندیم با اجازه منم برم هانما میخواست خفم کنه رفتم پشت باجی
هانما :مگه مرض داری از پشت باجی بیا اینور ببینم
ا/ت: بغل کردن باجی
کازوتورا: ولش کن دخترو نترسون
ا/ت :هانما رفت
باجی :اره
ا/ت :باجی سان من میترسم
باجی :به تخم هام
ا/ت :خیلی بدی رفتی پیش کازوتورا ببخشید شما چرا منو گرفتین
کازوتورا:سوال منم همینه
ا/ت:میگم باجی چرا به مایکی خیانت کردی
باجی: گرفتن گردنت به تو مربوط نیست
ا/ت:باشه خفه شدم
کازوتورا:میگم قراره می پدرشونو در بیاریم باجی
باجی:نگران نباش حل میشه
ویو تاکه میچی سفر در زمان
تاکه میچی :ا/ت دختر به این اسم زنده هست
نائوتو:اره در حال حاضر حامله هست
تاکه میچی:چی گفتی میتونیم ببینمش
نائوتو:اره فکر کنم مشکلی نباشه شمارشو رو میخوای
تاکه میچی: معلومه زنگ زدن
ا/ت: الو شما
تاکه میچی:ا/ت چان میشه ببینمت
ا/ت :اوم تاکه میچی
تاکه میچی:اره منم
ا/ت:باشه ولی به کسی نگو میدونی با بانتن هستم دیگه ۱ساعت دیگه لوکیشن میفرستم
تاکه میچی: فرستاد رفتم
ا/ت:وای فکر کنم لگ زد
؟؟؟؟:اوه عزیزم چیزی تا به دنیا آمدنش نمونده
ا/ت:اره لبخند ع راستی من باید برم بیرون اگه مشکلی نیست
؟؟؟؟:نه نیست برو
ویو تاکه میچی
ا/ت: سلام کله پاچه چه طوری
تاکه میچی:هه تو واقعاً بارداری
ا/ت:اره خوب ببین تاکه این زندگی هست که من انتخاب کردم تو نباید دخالت کنی مایکی اعصبانی میشه
مایکی:تو با اینکه از بونتن بارداری و اجازه ندارید با پلیس حرف بزنی
ا/ت:مایکی اشتباه شده من داشتم یکم استراحت میکردم تاکه میچی بیرون نیا
مایکی:,به هر حال اگه بلای سرت بیاد اون میره رومخم باشه من کلی کار دارم باید برم
ا/ت: تاکه میچی برو من دیگه نمیتوانم تو روت نگاه کنم
تاکه میچی:باشه من میرم
تاکه میچی: ا/ت چان همه چی درست میشه بهت قول میدم
ا/ت: چی قول من الان وسط ی مشت مشنگم
تاکه میچی: باید برم بای
ا/ت: ها؟؟؟ وایسا به اون مایکی بگو کونش میزارم
تاکه میچی :ب.. باشه
باجی :هوی تو همین جوری ول نچرخ (گرفتن بازو تو)
ا/ت؛ اخخخخ ولم کن آدم گربه نما
کازوتورا: باجی قراره با دختره چی کار کنیم
هانما :خوب ولش کن
باجی؛ باشه
ا/ت: با مشت زدی تو صورتش
باجی: گرفتن موی تو چه گوهی خوردی
ا/ت :حقته
باجی:عع گردنت خواهم کند
هانما: راست میگی قرار بود خونش رو تقضیه کنم
ا/ت: نوچ من زیاد خون دادم
کازوتورا: اون وقت به کی
باجی ؛دلم میخواد آنقدر گازش بگیرم تا از درد به خودت بپیچید
ا/ت ؛نه الفرار
باجی: وایسا الان که نمیکنیم
هانما: خوب دوستان وقت رفتنه
ا/ت؛ منم کاراشو تکرار میکردم مسخره میکردمش ورورور
همه: خندیدند
هانما ؛زهر مار هوی تو اعدای منو در میاری دارم برات وایسا
ا/ت: همه رفتن ما یه تا موندیم با اجازه منم برم هانما میخواست خفم کنه رفتم پشت باجی
هانما :مگه مرض داری از پشت باجی بیا اینور ببینم
ا/ت: بغل کردن باجی
کازوتورا: ولش کن دخترو نترسون
ا/ت :هانما رفت
باجی :اره
ا/ت :باجی سان من میترسم
باجی :به تخم هام
ا/ت :خیلی بدی رفتی پیش کازوتورا ببخشید شما چرا منو گرفتین
کازوتورا:سوال منم همینه
ا/ت:میگم باجی چرا به مایکی خیانت کردی
باجی: گرفتن گردنت به تو مربوط نیست
ا/ت:باشه خفه شدم
کازوتورا:میگم قراره می پدرشونو در بیاریم باجی
باجی:نگران نباش حل میشه
ویو تاکه میچی سفر در زمان
تاکه میچی :ا/ت دختر به این اسم زنده هست
نائوتو:اره در حال حاضر حامله هست
تاکه میچی:چی گفتی میتونیم ببینمش
نائوتو:اره فکر کنم مشکلی نباشه شمارشو رو میخوای
تاکه میچی: معلومه زنگ زدن
ا/ت: الو شما
تاکه میچی:ا/ت چان میشه ببینمت
ا/ت :اوم تاکه میچی
تاکه میچی:اره منم
ا/ت:باشه ولی به کسی نگو میدونی با بانتن هستم دیگه ۱ساعت دیگه لوکیشن میفرستم
تاکه میچی: فرستاد رفتم
ا/ت:وای فکر کنم لگ زد
؟؟؟؟:اوه عزیزم چیزی تا به دنیا آمدنش نمونده
ا/ت:اره لبخند ع راستی من باید برم بیرون اگه مشکلی نیست
؟؟؟؟:نه نیست برو
ویو تاکه میچی
ا/ت: سلام کله پاچه چه طوری
تاکه میچی:هه تو واقعاً بارداری
ا/ت:اره خوب ببین تاکه این زندگی هست که من انتخاب کردم تو نباید دخالت کنی مایکی اعصبانی میشه
مایکی:تو با اینکه از بونتن بارداری و اجازه ندارید با پلیس حرف بزنی
ا/ت:مایکی اشتباه شده من داشتم یکم استراحت میکردم تاکه میچی بیرون نیا
مایکی:,به هر حال اگه بلای سرت بیاد اون میره رومخم باشه من کلی کار دارم باید برم
ا/ت: تاکه میچی برو من دیگه نمیتوانم تو روت نگاه کنم
تاکه میچی:باشه من میرم
۲.۶k
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.