پارت ۲۶
که حالم بد شد ولی مشکلی نداشتم
داشتم احساس بالا آوردن میکردم
دم گوش تهیونگ گفتم
+من یکم حالم بده میرم بایین دستشویی
_باشه
رفتم پایین
دوییدم تو دستشویی بالا آوردم
تهیونگ اومد داخل موهام و گرفته بود
منم بالا میاوردم
چند دقیقه گذشت حالم بهتر شد
تهیونگ داشت با یه لبخند که تقریبا پوسخند بود نگام میکرد
منظورشو فهمیدم
+نه
_آره
+مگه تو اخرین بار خالی کردی
_اره خوب
+وای نههه
تهیونگ یه بیبی چک از تو کمد دستشویی برداشت
و داد بهم
_امتحان کن شاید حالا حامله نباشی
+برو بیرون
چند دقیقه بعد
بیبی چک و نگاه کردم
دوتا خط داشت
داشت گریم میگرفت من نمیخواستم
_یوری چی شد
+بیا داخل
تهیونگ اومد داخل
بیبی چک و نشونش دادم
تعجب کرده بود
یکم که گذشت بغلم کرد
_باورم نمیشه دوباره دارم بچه دار میشم
+حالا من چیکار کنم (با بغض)
_وا مگه چی شده
+من بچه نمیخوام
_بچه خیلی خوبه
+بهش فکر کن ما به زور ازدواج کردیم و اصلا همدیگرو دوست نداریم
_بعدا حرف میزنیم دربارش
ویو تهیونگ
داشتم بچه دار میشدم دوباره
من عاشق بچه ها بودم
وقتی یوری گفت همدیگرو دوست نداریم
ناراحت شدم
ولی چیزی نگفتم
درسته من اونو دوست داشتم ولی غرورم اجازه نمیداد بهش بگم
با این که باهم رابطه داشتیم
گفتم امشب بعد این که
بچه ها رفتن بهش
اعتراف میکنم
بعد چند سال که بهش حس داشتم بلاخره باید اعتراف کنم
پرش زمانی بعد این که اعضا رفتن
لباسام و در آوردم و یه شلوارک پوشیدم طبق عادت همیشه گیم تیشرت نپوشیدم
یوری اومد تو اتاق لباساش و عوض کرد
لباس خواب پوشید
اومد کنارم دراز کشید
پشتش بهم بود
بغلش کردم
_میگم
+بله
_میخواستم یه چیزی بگم
+چی
_دوست دارن
یوری برگشت طرفم داشت با تعجب نگام میکرد
+مستی؟
_نه برا چی
+حس میکنم دیوونه شدی
_وا ادم نمیتونه به زن خودش ابراز علاقه کنه
+تهیونگ داری چی میگی
_یوری من عاشقتم نمیفهمی؟ از همون اول عاشقت شدم میخوام باهم از اول یه رابطه عاشقانرو شروع کنیم
چند دقیقه گذشت و یوری چیزی نمی گفت
نا امید شدم
چشمام و بستم میخواستم بخوابم
که چیز نرمی و رو لبم حس کردم
وقتی چشام و باز کردم
دیدم یوری داره
منو میبوسه
منم همراهیش کردم
بوسمون تموم شد
+منم دوست دارم
_واقعا
+اره از وقتی دیدم اینقد رابطت با من و لوگان خوبه فهمیدم واقعا مرد خوبی هستی
با خوشحالی یوری وبغل کردم اونم من و بغل کرد
حس اون موقع واقعا خوب بود
بچه ها به نظرتون پارت بعد پارت آخر باشه و یه وانشات دیگه بنویسم ؟ یا این که ادامش بدم تا بچه هاشون بزرگ بشن
کدومشون بهتره؟
داشتم احساس بالا آوردن میکردم
دم گوش تهیونگ گفتم
+من یکم حالم بده میرم بایین دستشویی
_باشه
رفتم پایین
دوییدم تو دستشویی بالا آوردم
تهیونگ اومد داخل موهام و گرفته بود
منم بالا میاوردم
چند دقیقه گذشت حالم بهتر شد
تهیونگ داشت با یه لبخند که تقریبا پوسخند بود نگام میکرد
منظورشو فهمیدم
+نه
_آره
+مگه تو اخرین بار خالی کردی
_اره خوب
+وای نههه
تهیونگ یه بیبی چک از تو کمد دستشویی برداشت
و داد بهم
_امتحان کن شاید حالا حامله نباشی
+برو بیرون
چند دقیقه بعد
بیبی چک و نگاه کردم
دوتا خط داشت
داشت گریم میگرفت من نمیخواستم
_یوری چی شد
+بیا داخل
تهیونگ اومد داخل
بیبی چک و نشونش دادم
تعجب کرده بود
یکم که گذشت بغلم کرد
_باورم نمیشه دوباره دارم بچه دار میشم
+حالا من چیکار کنم (با بغض)
_وا مگه چی شده
+من بچه نمیخوام
_بچه خیلی خوبه
+بهش فکر کن ما به زور ازدواج کردیم و اصلا همدیگرو دوست نداریم
_بعدا حرف میزنیم دربارش
ویو تهیونگ
داشتم بچه دار میشدم دوباره
من عاشق بچه ها بودم
وقتی یوری گفت همدیگرو دوست نداریم
ناراحت شدم
ولی چیزی نگفتم
درسته من اونو دوست داشتم ولی غرورم اجازه نمیداد بهش بگم
با این که باهم رابطه داشتیم
گفتم امشب بعد این که
بچه ها رفتن بهش
اعتراف میکنم
بعد چند سال که بهش حس داشتم بلاخره باید اعتراف کنم
پرش زمانی بعد این که اعضا رفتن
لباسام و در آوردم و یه شلوارک پوشیدم طبق عادت همیشه گیم تیشرت نپوشیدم
یوری اومد تو اتاق لباساش و عوض کرد
لباس خواب پوشید
اومد کنارم دراز کشید
پشتش بهم بود
بغلش کردم
_میگم
+بله
_میخواستم یه چیزی بگم
+چی
_دوست دارن
یوری برگشت طرفم داشت با تعجب نگام میکرد
+مستی؟
_نه برا چی
+حس میکنم دیوونه شدی
_وا ادم نمیتونه به زن خودش ابراز علاقه کنه
+تهیونگ داری چی میگی
_یوری من عاشقتم نمیفهمی؟ از همون اول عاشقت شدم میخوام باهم از اول یه رابطه عاشقانرو شروع کنیم
چند دقیقه گذشت و یوری چیزی نمی گفت
نا امید شدم
چشمام و بستم میخواستم بخوابم
که چیز نرمی و رو لبم حس کردم
وقتی چشام و باز کردم
دیدم یوری داره
منو میبوسه
منم همراهیش کردم
بوسمون تموم شد
+منم دوست دارم
_واقعا
+اره از وقتی دیدم اینقد رابطت با من و لوگان خوبه فهمیدم واقعا مرد خوبی هستی
با خوشحالی یوری وبغل کردم اونم من و بغل کرد
حس اون موقع واقعا خوب بود
بچه ها به نظرتون پارت بعد پارت آخر باشه و یه وانشات دیگه بنویسم ؟ یا این که ادامش بدم تا بچه هاشون بزرگ بشن
کدومشون بهتره؟
۸.۲k
۰۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.