دختری از جنس جاسوس(پارت35)
انیا:اها خب تو باید تمرین کنی خودت رو کنترل کنی
دامیان:حق با توعه
دامیان:راستی من رو میبخشی
انیا:اره حتما ذاستی توهم من رو میبخشی
دامیان:حتما
(سه روز بعد)
از زبان دامیان
سه روز از اون دعوا گذشته من همین طور داره بیشتر از انیا خوشم زنگ تفریح خورد من سریع ناهارم رو خوردم و رفتم سر کلاس تا قبل از اینکه انیا بیاد داشتم با خودم فکر میکردم انیا تو لباس عروس چه جوری میشه
ذهنم:ینی میشه منو انیا ازدواج کنیم
یهو یه کاغذ دراوردم و شروع کردم خودمو انیا رو تو لباس عروسی کشیدم
یهو انیا به صورت خیلی نامحسوس اومد پشتم و پوزخند زد یهو فهمیدم پشتمه و کاغذ مچاله کردم و گفتم…
من:تو روحت پشمام ریخت
انیا:اون چی بود کشیده بودی
من:هیچی
انیا:نه جدی چی بود
من:به تو چه
انیا:بگو دیگه
ذهنم:هیچی نباید بگم حتی تو ذهنم
انیا:لطفا
من:نه خیر راهی نداره عمرا
انیا:بگو دیگه
و قیافش رو لوس کرد
من:نه نمیشه عشقم نمیشه
انیا:چی؟
من:هیچی
یهو بچه ها و معلم اومدن
معلم:بشینید بچه ها قراره فردا شب که ماه خونین هست بریم ماه رو ببینیم
انیا:اخ جون دامیان توهم میای
من:نه ببخشید نمیتونم
انیا:چرا؟
من:بعدا برات توضیح میدم
انیا:بکی تو چی
بکی:نه من میخوام با دمتریوس برم قرار
انیا:توهم با این دمتریوست
بکی:پرو نشو
(اتاق267)
انیا:گفتی چرا نمیای
دامیان:نمیتونم فعلا بریم بازی کنیم
انیا:باچی؟
دامیان:با پی اس فایو
انیا:باشه بریم فیفا
دامیان:راس میگی من فرانسم
انیا:من برزیل
(فردا ساعت هشت)
انیا:دامیان من میرم ماه رو ببینم
دامیان:…
انیا:دامیان حالت خوبه(با تعجب)
یهو صدای غرش اومد
انیا:یاخدا دامیان چت شده
دامیان:حق با توعه
دامیان:راستی من رو میبخشی
انیا:اره حتما ذاستی توهم من رو میبخشی
دامیان:حتما
(سه روز بعد)
از زبان دامیان
سه روز از اون دعوا گذشته من همین طور داره بیشتر از انیا خوشم زنگ تفریح خورد من سریع ناهارم رو خوردم و رفتم سر کلاس تا قبل از اینکه انیا بیاد داشتم با خودم فکر میکردم انیا تو لباس عروس چه جوری میشه
ذهنم:ینی میشه منو انیا ازدواج کنیم
یهو یه کاغذ دراوردم و شروع کردم خودمو انیا رو تو لباس عروسی کشیدم
یهو انیا به صورت خیلی نامحسوس اومد پشتم و پوزخند زد یهو فهمیدم پشتمه و کاغذ مچاله کردم و گفتم…
من:تو روحت پشمام ریخت
انیا:اون چی بود کشیده بودی
من:هیچی
انیا:نه جدی چی بود
من:به تو چه
انیا:بگو دیگه
ذهنم:هیچی نباید بگم حتی تو ذهنم
انیا:لطفا
من:نه خیر راهی نداره عمرا
انیا:بگو دیگه
و قیافش رو لوس کرد
من:نه نمیشه عشقم نمیشه
انیا:چی؟
من:هیچی
یهو بچه ها و معلم اومدن
معلم:بشینید بچه ها قراره فردا شب که ماه خونین هست بریم ماه رو ببینیم
انیا:اخ جون دامیان توهم میای
من:نه ببخشید نمیتونم
انیا:چرا؟
من:بعدا برات توضیح میدم
انیا:بکی تو چی
بکی:نه من میخوام با دمتریوس برم قرار
انیا:توهم با این دمتریوست
بکی:پرو نشو
(اتاق267)
انیا:گفتی چرا نمیای
دامیان:نمیتونم فعلا بریم بازی کنیم
انیا:باچی؟
دامیان:با پی اس فایو
انیا:باشه بریم فیفا
دامیان:راس میگی من فرانسم
انیا:من برزیل
(فردا ساعت هشت)
انیا:دامیان من میرم ماه رو ببینم
دامیان:…
انیا:دامیان حالت خوبه(با تعجب)
یهو صدای غرش اومد
انیا:یاخدا دامیان چت شده
۵.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.