سناریو BTS: پارت چهار
سناریو BTS: پارت چهار
که یدفعه به سمتش رفتمو با کاری که کردم قرمز شد ..
● از زبون آ.ت ●
داشتم سمت اتاق کوک میرفتم تا بهش یه سری بزنم که یدفعه تو آغوش نرمی فرو رفتم ..
سرمو بالا گرفتمو تهیونگو دیدم که از شدت عصبانیت قرمز شده بود 😑
خواستم اعتراض کنم که جلوی دهنمو گرفت
برخورد دستاش به لبام باعث شد تنم مور مور شه و یه حسی بهم دست بده اما اون عین خیالش نبود..❤️🩹
■ از زبون تهیونگ ■
میدونستم طبق معمول میخاد اعتراض کنه ، اصلا حوصله ی غر زدناشو نداشتم برا همین دستمو گذاشتم رو لباش 👀👄
خیلی نرم بودن..😟♥️
از خودم عکسالعملی نشون ندادم ولی زیر چشمی میتونستم ببینمش که چجوری بدون اینکه توجه کنه که داره خفه میشه ، خیرم شده بود ..
خندم گرفت اما هنوز عصبانی بودم ..
چرا تا بهش یه چیزی میگفتم راه کج میکرد سمت اتاق جونکوک ؟ ینی از دستم فرار میکنه ؟ جونکوکو بیشتر از من دوس داره ؟
افکار مزخرفمو پس زدم و پایین پله ها خفتش کردم
تهیونگ - ببین بچه جون . داریم میریم شام بخوریم . اگه بفهمم چیزی به مامان بابا یا حتی جونکوک گفته باشی راجب اتفاقات تو دستشویی و ..🔞💦
● از زبون آ.ت ●
حرفشو قطع کردمو با گفتن میدونم ، راه کج کردم سمت میز شام بعد فحشی به انگلیسی بهش دادم ..😐
■ از زبون تهیونگ ■
چییی ؟ چی گفت الان ب من ؟
با فکر به اینکه یه فسقل بچه منو دست میندازه ، با صورتی که مطمئن بودم قرمز شده ، به سمت میز شام رفتم 🍜
سر میز که رسیدم خواستم کنار کوکی بشینم که دیدم هیچ جا جا نیست بجز روبه روی آ.ت ..
ناچار رو به روش نشستم و زیر چشمی مشغول پاییدنش بودم ..
بغل کوکی نشسته بودو مدام وسط غذا با هم بگو بخند داشتن بدون اینکه ب من توجهی کنن ..😑😑😑
از سرم داشت دود بلند میشد ، مامان خواست بهم کیمچی تعارف کنه که یدفعه با دیدن چهرم با نگرانی پرسید
خاله = تهیونگ عزیزم خوبیی؟
حرف مامان توجه آ.ت و کوکی رو به من جلب کرد که یدفعه با نگاه کردن به من از خنده منفجر شدن 😄😂🤣
محکم از زیر میز جوری که کسی نفهمه به پای آ.ت زدم که آخی گفت و در کمال پررویی جلوی چشمای شیطانیم محکم زد به اونجام 🍆⛔️😧
از درد نزدیک بود فریاد بزنم ..
با بی رحمی محکم با پام به پایین دلش زدم که یدفعه صورتش کبود شدو به سمت دستشویی دوید ..❤️🩹
بچها من بخدا دیگه نمیدونم
لایکاتون خیلی کمه
بقیه سناریو ها بالای ۵۰ تا لایک داره اونوقت کسایی که سناریوهای منو دنبال میکنن یکم به خودشون زحمت نمیدن حمایت کنن 😭😭
من واقعا دیگه نمیتونم ..
همینجوری بگذره نمیتونم ادامه بدم میرم از ویس
شرایط پارت بعد : ۴ لایک و ۲ کامنت
ایگ ؟ تو کونت
رباتم ؟ فعاله دوس داری آیدیت پخش شه فحش بخوری ؟
که یدفعه به سمتش رفتمو با کاری که کردم قرمز شد ..
● از زبون آ.ت ●
داشتم سمت اتاق کوک میرفتم تا بهش یه سری بزنم که یدفعه تو آغوش نرمی فرو رفتم ..
سرمو بالا گرفتمو تهیونگو دیدم که از شدت عصبانیت قرمز شده بود 😑
خواستم اعتراض کنم که جلوی دهنمو گرفت
برخورد دستاش به لبام باعث شد تنم مور مور شه و یه حسی بهم دست بده اما اون عین خیالش نبود..❤️🩹
■ از زبون تهیونگ ■
میدونستم طبق معمول میخاد اعتراض کنه ، اصلا حوصله ی غر زدناشو نداشتم برا همین دستمو گذاشتم رو لباش 👀👄
خیلی نرم بودن..😟♥️
از خودم عکسالعملی نشون ندادم ولی زیر چشمی میتونستم ببینمش که چجوری بدون اینکه توجه کنه که داره خفه میشه ، خیرم شده بود ..
خندم گرفت اما هنوز عصبانی بودم ..
چرا تا بهش یه چیزی میگفتم راه کج میکرد سمت اتاق جونکوک ؟ ینی از دستم فرار میکنه ؟ جونکوکو بیشتر از من دوس داره ؟
افکار مزخرفمو پس زدم و پایین پله ها خفتش کردم
تهیونگ - ببین بچه جون . داریم میریم شام بخوریم . اگه بفهمم چیزی به مامان بابا یا حتی جونکوک گفته باشی راجب اتفاقات تو دستشویی و ..🔞💦
● از زبون آ.ت ●
حرفشو قطع کردمو با گفتن میدونم ، راه کج کردم سمت میز شام بعد فحشی به انگلیسی بهش دادم ..😐
■ از زبون تهیونگ ■
چییی ؟ چی گفت الان ب من ؟
با فکر به اینکه یه فسقل بچه منو دست میندازه ، با صورتی که مطمئن بودم قرمز شده ، به سمت میز شام رفتم 🍜
سر میز که رسیدم خواستم کنار کوکی بشینم که دیدم هیچ جا جا نیست بجز روبه روی آ.ت ..
ناچار رو به روش نشستم و زیر چشمی مشغول پاییدنش بودم ..
بغل کوکی نشسته بودو مدام وسط غذا با هم بگو بخند داشتن بدون اینکه ب من توجهی کنن ..😑😑😑
از سرم داشت دود بلند میشد ، مامان خواست بهم کیمچی تعارف کنه که یدفعه با دیدن چهرم با نگرانی پرسید
خاله = تهیونگ عزیزم خوبیی؟
حرف مامان توجه آ.ت و کوکی رو به من جلب کرد که یدفعه با نگاه کردن به من از خنده منفجر شدن 😄😂🤣
محکم از زیر میز جوری که کسی نفهمه به پای آ.ت زدم که آخی گفت و در کمال پررویی جلوی چشمای شیطانیم محکم زد به اونجام 🍆⛔️😧
از درد نزدیک بود فریاد بزنم ..
با بی رحمی محکم با پام به پایین دلش زدم که یدفعه صورتش کبود شدو به سمت دستشویی دوید ..❤️🩹
بچها من بخدا دیگه نمیدونم
لایکاتون خیلی کمه
بقیه سناریو ها بالای ۵۰ تا لایک داره اونوقت کسایی که سناریوهای منو دنبال میکنن یکم به خودشون زحمت نمیدن حمایت کنن 😭😭
من واقعا دیگه نمیتونم ..
همینجوری بگذره نمیتونم ادامه بدم میرم از ویس
شرایط پارت بعد : ۴ لایک و ۲ کامنت
ایگ ؟ تو کونت
رباتم ؟ فعاله دوس داری آیدیت پخش شه فحش بخوری ؟
۳.۳k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.