عاشق خسته( پارت ۵۴ )
چند ماه گذشت...
جیمین هروز و هرشب گریه میکرد....دلش برای یونا یه ذره شده بود ، انقدری ناراحت بود که دیگه حتی برای جینام وقت نمیداشت و اهمیتی بهش نمیداد ، همینجوری جینا بزرگ و بزرگتر میشد... جیمین حتی از اتاقشم بیرون نمیومد ، حتی قیافه ی جینارم ندیده بود ،نه غذا میخورد نه میخوابید....تنها کاری که میکرد گریه بود و گریه
جین : جیمین نمیخوای تمومش کنی
جیمین : چیو تموم کنم...بدبخت دو عالم شدم
به هرکس اعتماد کردم از پشت بهم خنجر زد ، تهیونگ که نزدیکترین دوستم بود پس چجوری رفت با یونا
جین : اصلا تو تا حالا از تهیونگ پرسیدی که آیا این کارو کرده یا نه، شاید یکی میخواسته اذیتت کنه
جیمین : کی همچین کاری میکنه... کی با من دشمنی داره
جین : به غیر از ما همه با تو دشمنی دارن جیمین
جیمین : میتونی برام اون ادمو پیدا کنی ؟
جین : آره... هر کاری بتونم میکنم.....
جین : تهیونگ... ازت میخوام اون آدمی که عکسو درست کرده پیدا کنی
تهیونگ : ببین من نمیدونم کی اون کارو کرده ولی واقعا من قصدم این بود که یونا و جیمین و بهم برسونم
جین : خودم میدونم ولی حداقل برای اینکه از دل جیمین در بیاری باید حتما این کارو بکنی
تهیونگ : خیلی خب من میرم ، فعلا
جیهوپ : چه عجب ! بعد از چند روز بالاخره اومدی
تهیونگ : بره خوش گذرونی نیومدم ، راستش یه موضوعیه خیلی ذهنمو درگیر کرده
جیهوپ: میشنوم
تهیونگ : یکی برای جیمین یه عکس فرستاده و فکرشو درگیر کرده و خب منم توی عکس بودم ، حالا نمیدونم باید چیکار کنم که از دلش دربیارم
جیهوپ : خب باید یه چیزی بهت بگم که مهمه
تهیونگ : خب بگو
جیهوپ : اون عکسو من برای جیمین فرستادم
تهیونگ : چی؟بره چی این کارو کردی
جیهوپ : وقتی از لونا جدا شدم دیگه نذاشتم هیچ دختر پسری بهم برسن ، یه عقیده ای داشتم که اگر من به عشقم نرسیدم هیچ کس دیگه ای نباید به عشقش برسه ،وقتی دیدم یونا داره به جیمین میرسه سعی کردم کاری کنم که از هم جداشون کنم و خب موفق شدم
تهیونگ : چی میگی جیهوپ،میدونی چه گندی زدی ، باید از جیمین معذرت خواهی کنی
جیهوپ : بیخیال تهیونگ...دیگه هیچی برام مهم نیست ، دلم میخواد بمیرم
تهیونگ : منو تو دیگه دوستی ای بینمون نیست جبهوپ ، تو فقط باعث عذاب جیمین شدی ، فک میکردم میخوای بهشون کمک کنی تا باهم باشن ولی مثل اینکه اشتباه میکردم
جیهوپ : هر کاری میخوای بکن تهیونگ ، برام مهم نیست ، ولی جیمین و یونا رو بهم برسون...اونا واقعا عاشق همدیگن، من از کارم پشیمونم و تاوان کارمو میدم ، قول میدم
تهیونگ : اوه جیهوپ....تو چیکار کردی ، ولی قول میدم درستش میکنم........
تهیونگ : جیمین.....جیمین
جیمین: بره چی اومدی اینجا برو بیرون
تهیونگ : اومدم یه چیز مهم بهت بگم
.........
جیمین هروز و هرشب گریه میکرد....دلش برای یونا یه ذره شده بود ، انقدری ناراحت بود که دیگه حتی برای جینام وقت نمیداشت و اهمیتی بهش نمیداد ، همینجوری جینا بزرگ و بزرگتر میشد... جیمین حتی از اتاقشم بیرون نمیومد ، حتی قیافه ی جینارم ندیده بود ،نه غذا میخورد نه میخوابید....تنها کاری که میکرد گریه بود و گریه
جین : جیمین نمیخوای تمومش کنی
جیمین : چیو تموم کنم...بدبخت دو عالم شدم
به هرکس اعتماد کردم از پشت بهم خنجر زد ، تهیونگ که نزدیکترین دوستم بود پس چجوری رفت با یونا
جین : اصلا تو تا حالا از تهیونگ پرسیدی که آیا این کارو کرده یا نه، شاید یکی میخواسته اذیتت کنه
جیمین : کی همچین کاری میکنه... کی با من دشمنی داره
جین : به غیر از ما همه با تو دشمنی دارن جیمین
جیمین : میتونی برام اون ادمو پیدا کنی ؟
جین : آره... هر کاری بتونم میکنم.....
جین : تهیونگ... ازت میخوام اون آدمی که عکسو درست کرده پیدا کنی
تهیونگ : ببین من نمیدونم کی اون کارو کرده ولی واقعا من قصدم این بود که یونا و جیمین و بهم برسونم
جین : خودم میدونم ولی حداقل برای اینکه از دل جیمین در بیاری باید حتما این کارو بکنی
تهیونگ : خیلی خب من میرم ، فعلا
جیهوپ : چه عجب ! بعد از چند روز بالاخره اومدی
تهیونگ : بره خوش گذرونی نیومدم ، راستش یه موضوعیه خیلی ذهنمو درگیر کرده
جیهوپ: میشنوم
تهیونگ : یکی برای جیمین یه عکس فرستاده و فکرشو درگیر کرده و خب منم توی عکس بودم ، حالا نمیدونم باید چیکار کنم که از دلش دربیارم
جیهوپ : خب باید یه چیزی بهت بگم که مهمه
تهیونگ : خب بگو
جیهوپ : اون عکسو من برای جیمین فرستادم
تهیونگ : چی؟بره چی این کارو کردی
جیهوپ : وقتی از لونا جدا شدم دیگه نذاشتم هیچ دختر پسری بهم برسن ، یه عقیده ای داشتم که اگر من به عشقم نرسیدم هیچ کس دیگه ای نباید به عشقش برسه ،وقتی دیدم یونا داره به جیمین میرسه سعی کردم کاری کنم که از هم جداشون کنم و خب موفق شدم
تهیونگ : چی میگی جیهوپ،میدونی چه گندی زدی ، باید از جیمین معذرت خواهی کنی
جیهوپ : بیخیال تهیونگ...دیگه هیچی برام مهم نیست ، دلم میخواد بمیرم
تهیونگ : منو تو دیگه دوستی ای بینمون نیست جبهوپ ، تو فقط باعث عذاب جیمین شدی ، فک میکردم میخوای بهشون کمک کنی تا باهم باشن ولی مثل اینکه اشتباه میکردم
جیهوپ : هر کاری میخوای بکن تهیونگ ، برام مهم نیست ، ولی جیمین و یونا رو بهم برسون...اونا واقعا عاشق همدیگن، من از کارم پشیمونم و تاوان کارمو میدم ، قول میدم
تهیونگ : اوه جیهوپ....تو چیکار کردی ، ولی قول میدم درستش میکنم........
تهیونگ : جیمین.....جیمین
جیمین: بره چی اومدی اینجا برو بیرون
تهیونگ : اومدم یه چیز مهم بهت بگم
.........
۱۵.۸k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.