part17
part17
دیانا: صب از خواب بلند شدم ارباب نبود رفتم پایین دیدم داره سر بچه ها داد میزنه
ارسلان: فهمییددددییییددد یا بلند تر بگممم رفتم بیرونو درو محکم بستم
دیانا: مهشاد چیشده
اناهیتا: گه خوریش به تو نیومده
مهشاد: حرف دهنتو بفهم
اناهیتا: شماهم گنده تر از دهنت حرف نزن که جر نخوره
دیانا: هووو حواست باشه چی میگی
اناهیتا: وای وای ترسیدم
دیانا: بس کن روانی
مهشاد: اهه ببین قانون اومده که هرکس که با کسی دعوا کنه بزن بکش راه بیوفته جفت هرکسایی که دعوا کردن تنبیه میشن
دیانا: اها
ارسلان: درست وایسید میخوام مسئول انتخاب کنه که وقتی من نبودم اون حواسش به همه باشه یه نگاه بع همشون کردم و دیانا اومد تو ذهنم.... دیانا از این به بعد مسئوله و هرخلافی کردیدو به من میگید
الانم من میرم بیرون
دیانا: خب خب برید سرکاراتون
ارسی: رفتم صرافی که دلارامو بگیرم
همین دلارایی که ارسلان میگیره داستانی برای خودش داره
ادامه دارد...........
دیانا: صب از خواب بلند شدم ارباب نبود رفتم پایین دیدم داره سر بچه ها داد میزنه
ارسلان: فهمییددددییییددد یا بلند تر بگممم رفتم بیرونو درو محکم بستم
دیانا: مهشاد چیشده
اناهیتا: گه خوریش به تو نیومده
مهشاد: حرف دهنتو بفهم
اناهیتا: شماهم گنده تر از دهنت حرف نزن که جر نخوره
دیانا: هووو حواست باشه چی میگی
اناهیتا: وای وای ترسیدم
دیانا: بس کن روانی
مهشاد: اهه ببین قانون اومده که هرکس که با کسی دعوا کنه بزن بکش راه بیوفته جفت هرکسایی که دعوا کردن تنبیه میشن
دیانا: اها
ارسلان: درست وایسید میخوام مسئول انتخاب کنه که وقتی من نبودم اون حواسش به همه باشه یه نگاه بع همشون کردم و دیانا اومد تو ذهنم.... دیانا از این به بعد مسئوله و هرخلافی کردیدو به من میگید
الانم من میرم بیرون
دیانا: خب خب برید سرکاراتون
ارسی: رفتم صرافی که دلارامو بگیرم
همین دلارایی که ارسلان میگیره داستانی برای خودش داره
ادامه دارد...........
۸.۲k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.