تک پارتی شوگا..
های من ا.تم و با یونگی ۲ ساله که ازدواج مردیم و یه بچه داریم ک اسمش جئونگ هس(پسره ها)که 4 ماهشه:)
ا.ت
تو اشپزخونه بودم داشتم کارازپ انجام میدادم.. یونگی خونه نبود..جئونگ هم تو اتاقش خواب بود..
چن دیقه بعد..
صدای گریه های جئونگ رو شنیدم..
ا.ت:عااا وقت شیرشه..
رقتم بالا تو اتاق جئونگ.
ا.ت:جاان..گریه نکن پسرممم
ا.ت جئونگ و بغل کرد و برد پایین..رو مبل نشست و بهش شیر داد..
۳ دقیقه بعد..
ا.ت
داشتم به جئونگ شیر میدادم که صدای کلید اومد..یونگی اومد تو..
یونگی:سلااام عشقم
ا.ت:سلام پیشی..خسته نباشی
ک بونگی یجوری جئونگ رو نکا کرد..فهمیدم حسودیش شده..
رف بالا و لباسش و عوض کرد دست و صورتشو شست و اومد پایین..
بازم داشت با حسرت و حرص ب جئونگ نگاه میکرد..
ا.ت:یااااا یونگی تو این چهار ماه همش ب جئونگ حسودی میکنی چقتی میخواد شیر بخوره://
یونگی:عععع اونا واس منننننن:// نه واس بچه:|
ا.ت:خب بچه باسد شیر بخوره دیگه
یونگی:شیر خشک بده بهش😐
ا.ت:چرا..تا زمانی که شیر خودم هس..باسد شیر منو بخوره:||
داشتم اروغ بچه رو میگرفتم ک یونگی بازم داشت ب من و جئونگ نکاه میکرد..
ا.ت:چیه خو😂
یونگی: تو همش ب اون توجه میکنیییی(کیوت)من حسودیم میشههه
ا.ت:یااا بیا بغلمممم
یونگی:جئونگ تو بغلته:|
ا.ت جئونگ رو اورد پایین و تو بغلش گذاشت..که یونگی اومد و دوتاشونو بغل کرد..
و ب خوبی و خوشی زندگی کردنننن😂🗿
چطور بووود
ا.ت
تو اشپزخونه بودم داشتم کارازپ انجام میدادم.. یونگی خونه نبود..جئونگ هم تو اتاقش خواب بود..
چن دیقه بعد..
صدای گریه های جئونگ رو شنیدم..
ا.ت:عااا وقت شیرشه..
رقتم بالا تو اتاق جئونگ.
ا.ت:جاان..گریه نکن پسرممم
ا.ت جئونگ و بغل کرد و برد پایین..رو مبل نشست و بهش شیر داد..
۳ دقیقه بعد..
ا.ت
داشتم به جئونگ شیر میدادم که صدای کلید اومد..یونگی اومد تو..
یونگی:سلااام عشقم
ا.ت:سلام پیشی..خسته نباشی
ک بونگی یجوری جئونگ رو نکا کرد..فهمیدم حسودیش شده..
رف بالا و لباسش و عوض کرد دست و صورتشو شست و اومد پایین..
بازم داشت با حسرت و حرص ب جئونگ نگاه میکرد..
ا.ت:یااااا یونگی تو این چهار ماه همش ب جئونگ حسودی میکنی چقتی میخواد شیر بخوره://
یونگی:عععع اونا واس منننننن:// نه واس بچه:|
ا.ت:خب بچه باسد شیر بخوره دیگه
یونگی:شیر خشک بده بهش😐
ا.ت:چرا..تا زمانی که شیر خودم هس..باسد شیر منو بخوره:||
داشتم اروغ بچه رو میگرفتم ک یونگی بازم داشت ب من و جئونگ نکاه میکرد..
ا.ت:چیه خو😂
یونگی: تو همش ب اون توجه میکنیییی(کیوت)من حسودیم میشههه
ا.ت:یااا بیا بغلمممم
یونگی:جئونگ تو بغلته:|
ا.ت جئونگ رو اورد پایین و تو بغلش گذاشت..که یونگی اومد و دوتاشونو بغل کرد..
و ب خوبی و خوشی زندگی کردنننن😂🗿
چطور بووود
۷۸.۳k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.