وانشات کوکی پارت ۵
+خب که چی؟
*این زبون درازیارو به جونگ کوک نگو وگرنه جلوی همه
ابروتو میبره !
شروع کردن به زدن همدیگه...داشتم دیوونه میشدم از اینکه این
صحنه هارو ببینی ولی نتونی کاری بکنیو وایسی تا بالخره
یکیشون از پا بیوفتن
با مشتی که بیونگ یان تو صورت جونگ کوک خالی کرد محکم
افتاد زمین...
صورت هر دوتاشون خون خالی شده بود...تهیونگ از پشت
بازوهامو محکم گرفت...
جونگ کوک روی زمین افتاده بود...دوستش رفت طرفش که پسش
زدو بلند شد...
بیونگ یانگ طرفم اومد....خودمو عقب کشیدمو چشمامو بستم...
یهو دستای تهیونگ از شونم برداشته شد که چشمامو باز
کردم...جونگ کوک با صورت زخمی جلوم ایستاده بود
نگاهی به پشتش انداختم که دیدم اون پسره رو روی زمین انداخته!
-جیمین. تهیونگ بریم
دستمو گرفتو چهارتاییمونم وارد یکی از کالسا شدیم....
منو روی یکی از صندلی ها نشوندو خودشم روی میز نشست...
-خوشحالی نه؟
ادامه داره.....
*این زبون درازیارو به جونگ کوک نگو وگرنه جلوی همه
ابروتو میبره !
شروع کردن به زدن همدیگه...داشتم دیوونه میشدم از اینکه این
صحنه هارو ببینی ولی نتونی کاری بکنیو وایسی تا بالخره
یکیشون از پا بیوفتن
با مشتی که بیونگ یان تو صورت جونگ کوک خالی کرد محکم
افتاد زمین...
صورت هر دوتاشون خون خالی شده بود...تهیونگ از پشت
بازوهامو محکم گرفت...
جونگ کوک روی زمین افتاده بود...دوستش رفت طرفش که پسش
زدو بلند شد...
بیونگ یانگ طرفم اومد....خودمو عقب کشیدمو چشمامو بستم...
یهو دستای تهیونگ از شونم برداشته شد که چشمامو باز
کردم...جونگ کوک با صورت زخمی جلوم ایستاده بود
نگاهی به پشتش انداختم که دیدم اون پسره رو روی زمین انداخته!
-جیمین. تهیونگ بریم
دستمو گرفتو چهارتاییمونم وارد یکی از کالسا شدیم....
منو روی یکی از صندلی ها نشوندو خودشم روی میز نشست...
-خوشحالی نه؟
ادامه داره.....
۵۵.۶k
۰۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.