آهنگ قلب من 🎼 ●Part 3●
(شوگا)
اون دختر بعد زدن حرفاش اتاق رو ترک کرد ، نمیدونم چرا حس میکنم این دختر با بقیه ایدل های تازه کار فرق داره احساس میکنم خیلی با استعداده چطوره بهش یه فرصت بدم تا خودسو ثابت کنه ، تلفن رو برداشتم و تماس رو با منشیم بر قرار کردم
منشی: بله آقای مین؟
شوگا: لطفا به کمپانی MJ تماس بگیرید و بگین برای بستن قرار داد با خانم یونگ نابی فردا بیان اینجا
منشی: چشم
شوگا: ممنون
گوشی رو قطع کردم و رفتم به ادامه کارم برسم
(نابی)
رسیدیم به کمپانی و رفتیم سمت اتاق رئیس میدونستم با ورودم دیگه همه چیز تمومه و من باید با آرزویی که ده سال سخت براش تلاش کردم خداحافظی کنم ، با منیجر رفتیم داخل و دیدیم که رئیس پشت میزش به یه لبخند بزرگ نشسته ، رفتیم سمتش و بهش تعظیم کردیم
نابی: سلام رئیس
منیجر: سلام قربان
رئیس: به به بالاخره اومدین شما دوتا
منیجر: بله ولی رئیس..
رئیس: بشینین اول من حرفم رو بزنم
نابی: چشم
هردو نشستیم روی صندلی رو به رو
رئیس: خب نابی فردا باید بریم به دفتر مین یونگی
نابی: برای چی؟
رئیس: برای بستن قرارداد دیگه
نابی: قرارداد؟!
منیجر: یعنی چی؟!
رئیس: چرا انقدر تعجب کردین؟ خوبه خودتون رفتین راضیش کردین
نابی: مگه راضی شد؟
رئیس: نابی چرا خنگ بازی درمیاری آخه دختر
نابی: ببخشید
رئیس: خب حالا بگذریم فردا ساعت ده صبح باید اونجا باشیم حواستون باشه به موقع بیاین
منیجر و نابی: چشم
رئیس: خوبه دیگه میتونین برین
از رئیس خداحافظی کردیم و رفتیم بیرون از اتاق همون موقع منیجرم طرفم برگشت
منیجر: منو مسخره کردی تو چرا وقتی قبول کرده الکی میگی نکرده بیشعور
نابی: بخدا اونی به من گفت قبول نمیکنه نمیدونم چیشده قبول کرده
منیجر: چه آدم عجیبیه ها
نابی: اوهوم ولی اونی دیگه اخراج نمیشم اخجوننننننن
پریدم بغل منیجرم و سفت فشارش دادم
منیجر: باشه خفه شدم نابی ولم کن
نابی: اوه ببخشید
ازش فاصله گرفتم
منیجر: فردا هشت صبح پا میشی همه کاراتو میکنی نه و نیم صبح جلوی در باید حاضر وایستاده باشی
نابی: چشم
منیجر: خوبه حالا برو خونه
از اونی خداحافظی کردم و سوار ماشین خودم شدم و رفتم سمت خونه خودم
کپی ممنوع ❌
اون دختر بعد زدن حرفاش اتاق رو ترک کرد ، نمیدونم چرا حس میکنم این دختر با بقیه ایدل های تازه کار فرق داره احساس میکنم خیلی با استعداده چطوره بهش یه فرصت بدم تا خودسو ثابت کنه ، تلفن رو برداشتم و تماس رو با منشیم بر قرار کردم
منشی: بله آقای مین؟
شوگا: لطفا به کمپانی MJ تماس بگیرید و بگین برای بستن قرار داد با خانم یونگ نابی فردا بیان اینجا
منشی: چشم
شوگا: ممنون
گوشی رو قطع کردم و رفتم به ادامه کارم برسم
(نابی)
رسیدیم به کمپانی و رفتیم سمت اتاق رئیس میدونستم با ورودم دیگه همه چیز تمومه و من باید با آرزویی که ده سال سخت براش تلاش کردم خداحافظی کنم ، با منیجر رفتیم داخل و دیدیم که رئیس پشت میزش به یه لبخند بزرگ نشسته ، رفتیم سمتش و بهش تعظیم کردیم
نابی: سلام رئیس
منیجر: سلام قربان
رئیس: به به بالاخره اومدین شما دوتا
منیجر: بله ولی رئیس..
رئیس: بشینین اول من حرفم رو بزنم
نابی: چشم
هردو نشستیم روی صندلی رو به رو
رئیس: خب نابی فردا باید بریم به دفتر مین یونگی
نابی: برای چی؟
رئیس: برای بستن قرارداد دیگه
نابی: قرارداد؟!
منیجر: یعنی چی؟!
رئیس: چرا انقدر تعجب کردین؟ خوبه خودتون رفتین راضیش کردین
نابی: مگه راضی شد؟
رئیس: نابی چرا خنگ بازی درمیاری آخه دختر
نابی: ببخشید
رئیس: خب حالا بگذریم فردا ساعت ده صبح باید اونجا باشیم حواستون باشه به موقع بیاین
منیجر و نابی: چشم
رئیس: خوبه دیگه میتونین برین
از رئیس خداحافظی کردیم و رفتیم بیرون از اتاق همون موقع منیجرم طرفم برگشت
منیجر: منو مسخره کردی تو چرا وقتی قبول کرده الکی میگی نکرده بیشعور
نابی: بخدا اونی به من گفت قبول نمیکنه نمیدونم چیشده قبول کرده
منیجر: چه آدم عجیبیه ها
نابی: اوهوم ولی اونی دیگه اخراج نمیشم اخجوننننننن
پریدم بغل منیجرم و سفت فشارش دادم
منیجر: باشه خفه شدم نابی ولم کن
نابی: اوه ببخشید
ازش فاصله گرفتم
منیجر: فردا هشت صبح پا میشی همه کاراتو میکنی نه و نیم صبح جلوی در باید حاضر وایستاده باشی
نابی: چشم
منیجر: خوبه حالا برو خونه
از اونی خداحافظی کردم و سوار ماشین خودم شدم و رفتم سمت خونه خودم
کپی ممنوع ❌
۵۳.۴k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.