قمار؟! p6
برگشتم که یهو دیدم ساعت ۸ شبه انقدر زود گذشت ؟
(چیه فکر کردی کوک یا تهیونگ یا جیمینه کور خوندی😂 )
پاشدم لباس پوشیدم و رفتم پایین پیش اجوما
ا.ت: اجوما من چیکار کنم
اجوما:این چیه پوشیدی؟
ا.ت:لباس
اجوما: خب
ا.ت: اینجا لباس ها مخصوصه؟
اجوما:نه ولی بعضی وقتا اجباریه
ا.ت:آها
اجوما: حالا جرا انقدر کوتاهه؟
ا.ت: کجاس کوتاهه؟
اجوما: به این کوتاه نمیگی پس به جی کوتاه میگی؟
ا.ت: خب نمیدونم راستی من باید چیکار کنم ؟
اجوما:برو سفره رو بچین بیا اینارو ببر بقیه هم الان میان کمک
ا.ت:باش
رفت میز رو چیدن و اینا که ۳ نفرشون اومدن
ا.ت سریع رفت تو آشپزخونه
ا.ت:اجوما چند تا سوال بپرسم ؟
اجوما:بپرس
ا.ت: اون دوتا کیه ارباب هستن ارباب چند سالشه مامان و باباش کجان خواهر و برادر داره راستی شغلش چیه
اجوما: نفس بگیر بچه اون دوتا بهترین دوستای ارباب هستن ، ارباب ۲۶ سالشه ، مامان و باباشون مردن و تک فرزند هست، شغلشون شخصیه
ا.ت: چرا شغلشون شخصیه ؟
اجوما: چون اگه بگیم مارو میکشه
ا.ت: باش من برم بالا ؟
اجوما:غذا نمیخوری؟
ا.ت: نه گشنه نیستم
اجوما: ناهار خوردی؟
ا.ت: نه صبحانه خورده بودم همون بود راستی شما برفی رو ندیدید؟
اجوما: برفی کیه
یهو صدای گربه اومد
ا.ت: فکر کنم پیداش شد
رفت بیرون دید که گربه رفته روی پای جیمین
ا.ت: وای ببخشید آقا حواسم نبود
جیمین : این گربه توعه؟
ا.ت:ب..ب..ب..بله
جیمین: خیلیی کیوته گوگولی
کوک: ا.ت
ا.ت:ب..ب..بله
کوک: کی اجازه داد گربه بیاری؟
ا.ت: م..من آوردم..ک...کسی چی..چیزی نگفت نمیدونستم ..ن..نباید بیارم
تهیونگ: کوک بس کن بذار یه گربه بمونه
کوک: هوفف باش ولی مراقب باش کاری نکنه
ا.ت:چ..چ..چشم
گربه رو برداشت و سریع رفت اتاقش
تهیونگ: بهش گفتی شغلت چیه؟
کوک:نه
تهیونگ: فک کنم فهمیده چون خیلی ازمون ترسید
کوک: کسی بهش گفته؟
جیمین: نه کسی جرعت نداره بعدا ازش بپرس
کوک: آره بپرسم
(چیه فکر کردی کوک یا تهیونگ یا جیمینه کور خوندی😂 )
پاشدم لباس پوشیدم و رفتم پایین پیش اجوما
ا.ت: اجوما من چیکار کنم
اجوما:این چیه پوشیدی؟
ا.ت:لباس
اجوما: خب
ا.ت: اینجا لباس ها مخصوصه؟
اجوما:نه ولی بعضی وقتا اجباریه
ا.ت:آها
اجوما: حالا جرا انقدر کوتاهه؟
ا.ت: کجاس کوتاهه؟
اجوما: به این کوتاه نمیگی پس به جی کوتاه میگی؟
ا.ت: خب نمیدونم راستی من باید چیکار کنم ؟
اجوما:برو سفره رو بچین بیا اینارو ببر بقیه هم الان میان کمک
ا.ت:باش
رفت میز رو چیدن و اینا که ۳ نفرشون اومدن
ا.ت سریع رفت تو آشپزخونه
ا.ت:اجوما چند تا سوال بپرسم ؟
اجوما:بپرس
ا.ت: اون دوتا کیه ارباب هستن ارباب چند سالشه مامان و باباش کجان خواهر و برادر داره راستی شغلش چیه
اجوما: نفس بگیر بچه اون دوتا بهترین دوستای ارباب هستن ، ارباب ۲۶ سالشه ، مامان و باباشون مردن و تک فرزند هست، شغلشون شخصیه
ا.ت: چرا شغلشون شخصیه ؟
اجوما: چون اگه بگیم مارو میکشه
ا.ت: باش من برم بالا ؟
اجوما:غذا نمیخوری؟
ا.ت: نه گشنه نیستم
اجوما: ناهار خوردی؟
ا.ت: نه صبحانه خورده بودم همون بود راستی شما برفی رو ندیدید؟
اجوما: برفی کیه
یهو صدای گربه اومد
ا.ت: فکر کنم پیداش شد
رفت بیرون دید که گربه رفته روی پای جیمین
ا.ت: وای ببخشید آقا حواسم نبود
جیمین : این گربه توعه؟
ا.ت:ب..ب..ب..بله
جیمین: خیلیی کیوته گوگولی
کوک: ا.ت
ا.ت:ب..ب..بله
کوک: کی اجازه داد گربه بیاری؟
ا.ت: م..من آوردم..ک...کسی چی..چیزی نگفت نمیدونستم ..ن..نباید بیارم
تهیونگ: کوک بس کن بذار یه گربه بمونه
کوک: هوفف باش ولی مراقب باش کاری نکنه
ا.ت:چ..چ..چشم
گربه رو برداشت و سریع رفت اتاقش
تهیونگ: بهش گفتی شغلت چیه؟
کوک:نه
تهیونگ: فک کنم فهمیده چون خیلی ازمون ترسید
کوک: کسی بهش گفته؟
جیمین: نه کسی جرعت نداره بعدا ازش بپرس
کوک: آره بپرسم
۸.۵k
۰۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.