♡Desire hour♡
♡ساعت ارزو♡p17
ورفتن به سمت خونه تهیونگ
.
.
.
در زدم جواب نداد دوباره در زدم جواب نداد
ایندفعه با پا زدم جواب داد
-چه عجب نمیومدی دیگه
×ببخشید خواب بودم
-خب برو کنار
×.......
.
.
.
رفتن و نشستن رو مبل
×خب بگو کارت چیه اومدی اینجا
-نگا یه اتفاقی افتاده
×شعت باز چی
-خب من من عاشق سوو شدم
×نگاه پوکر فیس-
-الوووو
×حاجی یادت نمیاد که
با شومی اونجوری کردی چی شد
الان یه گوشه تیمارستانه
-خب میدونم ولی اون تقصیر من نبود
×اتفاقا مقصر اصلیش تو بودی
-.......
×اگه اون دارو رو بهش نمیای بخوره
اینجوری نمیشد
فقط یه قطره از اون کافیه که ادم بخوره
همون جا پاک همه چیو یادش میره
میزنه به سرش
دیگه چه برسه کل شیشرو بخوره
-خب خودش همشو خورد
به من چه
×اینارو ول کن
باید حسه عشق تو و سوو رو کم کنیم
-چیجوری
×نمیدونم
اگه باز اون بیاد.......
-تهیونگ خفه شوو
×باش اصن
من چیزی نمیگم
-گمشو قهر نکن
.
.
.
و منو تهیونگ یه راهی پیدا کردیم
ازش خدافظی کردم و به سمت خونه حرکت کردم
.
.
.
کلید و انداختم و وارد شدم
دیدم همه چراغا خاموشه
و رفتم تو اتاق بیینم سوو هست یا نه
و سوو نبود تو تخت
یکم که دقت کردم
دیدم سوو از تخت افتاد پایین و رفته پایین
تخت خوابیده
بلندش کردمو گذاشتمش
رو تختم
.
.
.
لباسام رو عوض کردم و رفتم کنار سوو
دراز کشیدم
انقدر غرق خواب بود که نگووو
سرشو یه بوسه ی کوتاه زدم و
منم پیشش خوابیدم:)
.
.
.
.
ادامه پارت بعد:)
اینم از این پارت=))
.
.
.
نویسنده:کیم سو💔🖤
ورفتن به سمت خونه تهیونگ
.
.
.
در زدم جواب نداد دوباره در زدم جواب نداد
ایندفعه با پا زدم جواب داد
-چه عجب نمیومدی دیگه
×ببخشید خواب بودم
-خب برو کنار
×.......
.
.
.
رفتن و نشستن رو مبل
×خب بگو کارت چیه اومدی اینجا
-نگا یه اتفاقی افتاده
×شعت باز چی
-خب من من عاشق سوو شدم
×نگاه پوکر فیس-
-الوووو
×حاجی یادت نمیاد که
با شومی اونجوری کردی چی شد
الان یه گوشه تیمارستانه
-خب میدونم ولی اون تقصیر من نبود
×اتفاقا مقصر اصلیش تو بودی
-.......
×اگه اون دارو رو بهش نمیای بخوره
اینجوری نمیشد
فقط یه قطره از اون کافیه که ادم بخوره
همون جا پاک همه چیو یادش میره
میزنه به سرش
دیگه چه برسه کل شیشرو بخوره
-خب خودش همشو خورد
به من چه
×اینارو ول کن
باید حسه عشق تو و سوو رو کم کنیم
-چیجوری
×نمیدونم
اگه باز اون بیاد.......
-تهیونگ خفه شوو
×باش اصن
من چیزی نمیگم
-گمشو قهر نکن
.
.
.
و منو تهیونگ یه راهی پیدا کردیم
ازش خدافظی کردم و به سمت خونه حرکت کردم
.
.
.
کلید و انداختم و وارد شدم
دیدم همه چراغا خاموشه
و رفتم تو اتاق بیینم سوو هست یا نه
و سوو نبود تو تخت
یکم که دقت کردم
دیدم سوو از تخت افتاد پایین و رفته پایین
تخت خوابیده
بلندش کردمو گذاشتمش
رو تختم
.
.
.
لباسام رو عوض کردم و رفتم کنار سوو
دراز کشیدم
انقدر غرق خواب بود که نگووو
سرشو یه بوسه ی کوتاه زدم و
منم پیشش خوابیدم:)
.
.
.
.
ادامه پارت بعد:)
اینم از این پارت=))
.
.
.
نویسنده:کیم سو💔🖤
۱۱.۹k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.