دختر اجاره ای 🕸🖤

دختر اجاره ای 🕸🖤
𝐩𝐚𝐫 ²⁰
𝒓𝒆𝒏𝒕 𝒈𝒊𝒓𝒍🕸🖤

دوستاشون بعد ² ساعت رفتن

جنی: خب.. من برم خونه رو تمیز کنم

تهیونگ: آا.. منم دارم میام

باهم دیگه خونه رو تمیز کردن ساعت ¹² شد و از

خستگی روی مبل کنار هم نشستن

که جنی روی شونه های تهیونگ خوابش برد

صبح جنی اول بیدار شد و فهمید سرش روی شونه های تهیونگه

ولی انگار دلش می‌خواست همینجوری بمونه

احساس می‌کرد قلبش داره تند تند میزنه

توی همون حالت بود که تهیونگ بیدار شد

جنی چشماشو بست که تهیونگ فکر کنه خوابه

تهیونگ سرشو چرخوند و به جنی نگاه کرد

اون لحظه بود که متوجه شد جنی رو دوست داره

تهیونگ همونطور که فکر می‌کرد جنی خوابه گفت:

چشماش از دنیای من قشنگ تره

و مو های جنی رو نوازش کرد

جنی جوری بود که انگار نمی‌خواست هیچ وقت بیدار بشه

بهترین لحظه ی عمرش بود

فکر اینکه کسی دوسش داره و اون شخص تهیونگه

قلبشو به تپش مینداخت

کمی بعد جنی چشماشو باز کرد و به تهیونگ نگاه کرد

چشماشون برق می‌زد و سرشار از عشق بود

جنی با خودش گفت: یعنی الان باید چیکار کنم؟

نمیخوام دست از نگاه کردنش بردارم..

انگار.. انگار که منم.. عاشقشم

تهیونگ: جنی.. میخوام تا ابد چشماتو نگاه کنم

جنی: منم

همون لحظه هردو لب هاشونو به هم نزدیک کردن و

همو بوسیدن