رمان خواهرم برادرم:) پارت 6:/
ته یونگ:میدونم چی میخوای بگی ولی حالا ولش کن بیا بریم دنبال کار!
اولین جایی که رسیدیم یه کافه بود . گفتم شاید منو اینجا استخدام کنن و رفتم تو و استخدامم کردن.
بعد رفتیم تو کوچه دنبال مسکن
مینسو:ته یونگ!
ته یونگ:بله؟
مینسو:میگم خوانندگی چی میشه؟
ته یونگ:فعلا که نمیتونم، از گروه میام بیرون
میدونستم براش خیلی سخته از اون کار بیاد بیرون ولی خب مطمعن بودم اگر چیزی بگم بغضش میترکه و گریه میکنه
اون گفت من برم دنبال یک دبیرستان که وسط سال ثبت نام کنه اونم بره یک کارای دانشگاشو بفهمه که باید چیکار کنه
تقریبا دو ساعت بعد بود که یکجای خوب پیدا کردم اما معلمش قرار بود بره و یک معلم جدید قرار بود پیدا کنن که گفتم به ته یونگ زنگ بزنم
مینسو:سلام جایی پیدا کردی؟
ته یونگ:اره گفتن چون توی کره چیزایی که بوده رو خوندم میتونم معلم بشم
همون موقع یاد معلمه افتادم که شاید ته یونگ بتونه و قضیه رو براش تعریف کردم اونم خوشش اومد که قرار شد فردا صبح وقتی من میرم بیاد
اولین جایی که رسیدیم یه کافه بود . گفتم شاید منو اینجا استخدام کنن و رفتم تو و استخدامم کردن.
بعد رفتیم تو کوچه دنبال مسکن
مینسو:ته یونگ!
ته یونگ:بله؟
مینسو:میگم خوانندگی چی میشه؟
ته یونگ:فعلا که نمیتونم، از گروه میام بیرون
میدونستم براش خیلی سخته از اون کار بیاد بیرون ولی خب مطمعن بودم اگر چیزی بگم بغضش میترکه و گریه میکنه
اون گفت من برم دنبال یک دبیرستان که وسط سال ثبت نام کنه اونم بره یک کارای دانشگاشو بفهمه که باید چیکار کنه
تقریبا دو ساعت بعد بود که یکجای خوب پیدا کردم اما معلمش قرار بود بره و یک معلم جدید قرار بود پیدا کنن که گفتم به ته یونگ زنگ بزنم
مینسو:سلام جایی پیدا کردی؟
ته یونگ:اره گفتن چون توی کره چیزایی که بوده رو خوندم میتونم معلم بشم
همون موقع یاد معلمه افتادم که شاید ته یونگ بتونه و قضیه رو براش تعریف کردم اونم خوشش اومد که قرار شد فردا صبح وقتی من میرم بیاد
۳.۹k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.