خدمتکار عمارت ما
پارت:۱۴
ات داشت میرفت که یهو....هیچی نشد و به راهش ادامه داد
]برای پاره کردن ادمین به کامنت مراجعه کنید]
ات:من...من امادم بریم
جیمین:بریم..
کوک:هوم
_رسیدیند به استخر شخصی اقای لونا_
کوک:سلام عمو
عمو:سلام پسرم...حالت خوبه...؟
کوک:هوم...بد نیستم...!
ات:سلام...حالتون خوبه...؟
عمو:سلام دختر...کوک...معرفی نمیکنی..؟
کوک:اِم...
جیمین:همسر اینده من عمو جان
عمو:اها..هوم....
لونا:بابایی...ما امشب اینجا میمونیم و الان میخوایم بریم استخر
پدر لونا:اوکی
×بچه ها رفتن لباساشون رو عوض کنن×
عمو:به نظرم لونا و کوک خیلی بهم میان
زن عمو:اره..
عمو:میگم نظرت چیه تت لیوانای شربتشون تحریک کننده بریزیم...؟
زن عمو:ا..ام..نمیدونم
عمو:بریزیم...
زن عمو:اره
_مادر لونا رفت و شربت درست کرد و برد براشون_
ننه لونا:بفرمایید مخصوص خودتون...ام..ا..این بود؟..چیز ینی این واسه تو کوک...این واسه لونا...این ات..اینم جیمین..
ات ویو:
زنمو مشکوک میزد...یه کاسه زیر نیم کاسس
ینی چیزی تو این شربته...؟
شربت رو خوردم و احساس کردم داره گرم میشه...که یهو....
ات داشت میرفت که یهو....هیچی نشد و به راهش ادامه داد
]برای پاره کردن ادمین به کامنت مراجعه کنید]
ات:من...من امادم بریم
جیمین:بریم..
کوک:هوم
_رسیدیند به استخر شخصی اقای لونا_
کوک:سلام عمو
عمو:سلام پسرم...حالت خوبه...؟
کوک:هوم...بد نیستم...!
ات:سلام...حالتون خوبه...؟
عمو:سلام دختر...کوک...معرفی نمیکنی..؟
کوک:اِم...
جیمین:همسر اینده من عمو جان
عمو:اها..هوم....
لونا:بابایی...ما امشب اینجا میمونیم و الان میخوایم بریم استخر
پدر لونا:اوکی
×بچه ها رفتن لباساشون رو عوض کنن×
عمو:به نظرم لونا و کوک خیلی بهم میان
زن عمو:اره..
عمو:میگم نظرت چیه تت لیوانای شربتشون تحریک کننده بریزیم...؟
زن عمو:ا..ام..نمیدونم
عمو:بریزیم...
زن عمو:اره
_مادر لونا رفت و شربت درست کرد و برد براشون_
ننه لونا:بفرمایید مخصوص خودتون...ام..ا..این بود؟..چیز ینی این واسه تو کوک...این واسه لونا...این ات..اینم جیمین..
ات ویو:
زنمو مشکوک میزد...یه کاسه زیر نیم کاسس
ینی چیزی تو این شربته...؟
شربت رو خوردم و احساس کردم داره گرم میشه...که یهو....
۱۷.۹k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.