۱ درخواستی
۱#درخواستی
صبح اولین.....تون
نور به چشمام برخورد کرد و چشمامو تنگ کردم....
برخورد ملحفه نازک با پوست گردنم...قلقکم میداد....
دنبال تهیونگ گشتم که بغلش کنم ولی نبود.....
در حموم باز شد و بوی شامپوی خوشبوش زد تو صورتم....
زیر دلم تیر عمیقی کشید که نفسم تو سینم حبس شد....
یاد دیشب افتادم.....
اومد کنار تخت نشست بالا سرم...
چشمامو باز کردم....منی که از درد تو چشمام اشک جمع شده بودد...
تو خواب و بیداری بودم و فقط میدونم یه چیزی رو کمر تهیونگ فرض کردم و بغل کردم....
بدنش گرم بود و رطوبت داشت.....
_هی هی هی....لباس ندارمدختر....
به خودم اومدم و دیدم تهیونگ و با یه حوله که فقط پایین تنشو پوشونده بغل کردمم...
+هههههه ببخشید...آیی آییییی....
_تکوننخور دیگه....بزار لباسمو بپوشم میام ...
+چشمامو میبندم بپوش....
_نبستی ام نبستیی...
+ عههه..پررو....چرا تنها رفتی حموم؟
نمیتونستی صبر کنی منم بیام؟
_دارم میرم شرکت عزیزم...
+.....
چشمامو بستم و لباساشو پوشید و با یه پیراهن سفید که ۲ دکمه اولشو باز گذاشته بود استایلش تموم شد....
+هی...واسه کی اینجوری تیپ میزنی.؟
_...عزیزم...من استایلم همینه...
+استایلت بیخود کرده....تو اون شرکتت.. هزار تا دختر میرن و میان...رئیس کیم!
با صدای لوس و مزخرف ادای اون دخترا که تو خیالم بودن رو در آوردم...
رئیس کیم میشه اینجا رو امضا کنید...آقا کیم میشه اینو کنید....میشه اونو کنیدددد..براتون قهوه بیارمممم... عوقق...
_حرص نخور کوچولو...
بریم صبحونه بخوریم....
+...حال ندارم لباس بپوشم...اصلا نمیتونم بلند شم....همش تقصیر توعههه....
سرشو اونوری کرد و جای سه تا خط رو گردنش بود....با دستش گردنشو نشون داد....
_اینا رو کی کرده پس؟
از خجالت سرخ شدم....
+...حالا به روم نیار....
_ووی ووی...چه بیبی خجالتی ای...
+برو ببینم.....
بیا کمکم کن بلند شمم...
_آخ آخ باشه....
از دستام گرفت و بلندم کرد.....
+آی..آییی....
کاملااا...ل...خ....ت بودم جلوش و ملافه هم از روم افتاده بود...
پشتمو کردم بهش...
+اول گردنبندمو در بیار.....
_باش....
مشغول قفلش بود که....
_ات...انقدر نچسبون به این....
+چیو..
اومد تو گوشم و لب زد...
_ب....ا....س....ن....ت....و
+آ...آهان....
از پ..ا..ی..ن ت..نش فاصلهه گرفتم...
+من میرم...آخ..یه دوش بگیرم....
و رفتم سمت حموم...
_اتتت!...
دستاش تو جیبش بود و به من زل زده بود...
_حیا...عفت؟
+نمیخوام....
_فقط جلوی من اینجوری دیگه؟ حیا عفتو نمیخوای؟
+آره دیگه....
_ات زود گمشو حموم...کم کم داره دردش میگیره..
+خخخ...الان....خداحافظظط...
_زود میام....
تا جلوی ح..مو..م اومد..
_نمیخوای بهم ب...و...س بدی؟.
صورتمو بردم جلو و گ..و..نمو...ب..و..سید...
+خدافظ ته ته...
_خداحافظ عزیزم...
(پایان)
صبح اولین.....تون
نور به چشمام برخورد کرد و چشمامو تنگ کردم....
برخورد ملحفه نازک با پوست گردنم...قلقکم میداد....
دنبال تهیونگ گشتم که بغلش کنم ولی نبود.....
در حموم باز شد و بوی شامپوی خوشبوش زد تو صورتم....
زیر دلم تیر عمیقی کشید که نفسم تو سینم حبس شد....
یاد دیشب افتادم.....
اومد کنار تخت نشست بالا سرم...
چشمامو باز کردم....منی که از درد تو چشمام اشک جمع شده بودد...
تو خواب و بیداری بودم و فقط میدونم یه چیزی رو کمر تهیونگ فرض کردم و بغل کردم....
بدنش گرم بود و رطوبت داشت.....
_هی هی هی....لباس ندارمدختر....
به خودم اومدم و دیدم تهیونگ و با یه حوله که فقط پایین تنشو پوشونده بغل کردمم...
+هههههه ببخشید...آیی آییییی....
_تکوننخور دیگه....بزار لباسمو بپوشم میام ...
+چشمامو میبندم بپوش....
_نبستی ام نبستیی...
+ عههه..پررو....چرا تنها رفتی حموم؟
نمیتونستی صبر کنی منم بیام؟
_دارم میرم شرکت عزیزم...
+.....
چشمامو بستم و لباساشو پوشید و با یه پیراهن سفید که ۲ دکمه اولشو باز گذاشته بود استایلش تموم شد....
+هی...واسه کی اینجوری تیپ میزنی.؟
_...عزیزم...من استایلم همینه...
+استایلت بیخود کرده....تو اون شرکتت.. هزار تا دختر میرن و میان...رئیس کیم!
با صدای لوس و مزخرف ادای اون دخترا که تو خیالم بودن رو در آوردم...
رئیس کیم میشه اینجا رو امضا کنید...آقا کیم میشه اینو کنید....میشه اونو کنیدددد..براتون قهوه بیارمممم... عوقق...
_حرص نخور کوچولو...
بریم صبحونه بخوریم....
+...حال ندارم لباس بپوشم...اصلا نمیتونم بلند شم....همش تقصیر توعههه....
سرشو اونوری کرد و جای سه تا خط رو گردنش بود....با دستش گردنشو نشون داد....
_اینا رو کی کرده پس؟
از خجالت سرخ شدم....
+...حالا به روم نیار....
_ووی ووی...چه بیبی خجالتی ای...
+برو ببینم.....
بیا کمکم کن بلند شمم...
_آخ آخ باشه....
از دستام گرفت و بلندم کرد.....
+آی..آییی....
کاملااا...ل...خ....ت بودم جلوش و ملافه هم از روم افتاده بود...
پشتمو کردم بهش...
+اول گردنبندمو در بیار.....
_باش....
مشغول قفلش بود که....
_ات...انقدر نچسبون به این....
+چیو..
اومد تو گوشم و لب زد...
_ب....ا....س....ن....ت....و
+آ...آهان....
از پ..ا..ی..ن ت..نش فاصلهه گرفتم...
+من میرم...آخ..یه دوش بگیرم....
و رفتم سمت حموم...
_اتتت!...
دستاش تو جیبش بود و به من زل زده بود...
_حیا...عفت؟
+نمیخوام....
_فقط جلوی من اینجوری دیگه؟ حیا عفتو نمیخوای؟
+آره دیگه....
_ات زود گمشو حموم...کم کم داره دردش میگیره..
+خخخ...الان....خداحافظظط...
_زود میام....
تا جلوی ح..مو..م اومد..
_نمیخوای بهم ب...و...س بدی؟.
صورتمو بردم جلو و گ..و..نمو...ب..و..سید...
+خدافظ ته ته...
_خداحافظ عزیزم...
(پایان)
۲۰.۶k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.