خاطرات تو
خاطرات تو: پارت ۵
معلم خطاب به جی هیون با لحنی سرد گفت.
معلم: برو بشین.
بعد این حرف رو به کلاس کرد.
معلم: همتون باید کمی از کیم دای یاد بگیرید، با این حال که دانش آموز انتقالی هست تونست جواب رو به دست بیاره!
معلم این حرف را زد و به مبصر کلاس گفت که تخته را پاک کند و وقتی، زنگ خورد از کلاس خارج شد.
بعد از خروج معلم بیشتر دختر های کلاس به معنای واقعی دور کیم دای، حلقه زدند. همه درحال تعریف از او بودند.
_: وای خدای من تو خیلی باهوشی کیم!
+: هم باهوش و هم جذاب دیگه چی میخوایم؟
#: کیم دای تو واقعاً فوق العاده هستی.
اما کیم دای توجه ای به هیچ کدام از حرف ها نمی کرد.
از آن طرف « مین جونگ سو » به طرف جی هیون حرکت می کرد و از می زد.
جونگ سو: نگاش کن! نیومده شده جذاب و باهوش کلاس...
جی هیون نگاهی به جونگ سو انداخت.
جی هیون: چیه نکنه بهش حسودی می کنی؟
جونگ سو عصبانی شد.
جونگ سو: حسادت؟ من آخه به چیه اون پسره تازه وارد حسودی کنم؟!
یکدفعه صدایی آشنا آمد.
؟: حرص نخور « جونگی» ! بالاخره تو که قرار نبود همیشه جذاب کلاس بمونی.
صدای « پارک هانول » بود، کسی که همیشه سعی در اذیت کردن بقیه داشت!
جونگ سو: تو یکی دهنت رو ببند هانول!
هانول نیش خندی زد و ادامه داد.
هانول: چرا؟ چزه بدی گفتم مگه؟
بعد این حرف هانول به جی هیون نگاه کرد.
جی هیون: نه اتفاقا حرف درستی هم زدی!
و بعد هردو پسر شروع به خندیدن کردند. این میان که جونگ سو داشت مورده تمسخر قرار می گرفت عصبانی شد، و گفت.
جونگ سو: شاید اون از من باهوش تر باشه...
پسر کمی مکث کرد و ادامه داد.
جونگ سو: و همینطور باهوش تر!... اما، مطمئن هستم تو نمی تونه از من تو بازی بسکتبال بهتر باشه!!
دو پسر دیگر گیج کمی گیج شدند. جونگ سو به سمت دای هیون حرکت کرد و فریاد زد.
جونگ سو: هی! کیم دای هیون!!
همه ی توجه ها به سمت پسرک خشمگین جلب شد. دای هیون به جونگ سو نگاه کرد
جونگ سو: من و تو امروز تو حیاط مدرسه با هم بسکتبال بازی می کنیم!
جونگ سو بعد زدن این حرف از کلاس بیرون رفت به سمت حیاط حرکت کرد. کمی عجیب بود نه تنها برای دای هیون بلکه برای همه ی کلاس.
دای هیون بدون اینکه بخواهد یا نظری ازش پرسیده شود به یک بازی نه چندان دوستانه دعوت شده بود؟
جی هیون به دای هیون متعجب نگاهی انداخت و خواست که جو کلاس را عوض کن برای همین گفت.
جی هیون: زیاد جونگ سو رو جدیش نگیرید اون یکم...
اما حرف پسرک کامل نشده بود که کم، کم همهمه بچه ها شروع شد.
بچه ها دلشان میخواست مسابقه بین باهوش کلاس و جذاب کلاس را ببینند برای همین شروع کردن به گفتن جمله « مسابقه، مسابقه »!
هانول نزدیک گوش جی هیون شد و گفت.
هانول: بنظرت جونگی یکم جوگیر نشده بود؟
جی هیون سری تکان داد، و حرف هانول را تایید کرد.
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
خدافظ
معلم خطاب به جی هیون با لحنی سرد گفت.
معلم: برو بشین.
بعد این حرف رو به کلاس کرد.
معلم: همتون باید کمی از کیم دای یاد بگیرید، با این حال که دانش آموز انتقالی هست تونست جواب رو به دست بیاره!
معلم این حرف را زد و به مبصر کلاس گفت که تخته را پاک کند و وقتی، زنگ خورد از کلاس خارج شد.
بعد از خروج معلم بیشتر دختر های کلاس به معنای واقعی دور کیم دای، حلقه زدند. همه درحال تعریف از او بودند.
_: وای خدای من تو خیلی باهوشی کیم!
+: هم باهوش و هم جذاب دیگه چی میخوایم؟
#: کیم دای تو واقعاً فوق العاده هستی.
اما کیم دای توجه ای به هیچ کدام از حرف ها نمی کرد.
از آن طرف « مین جونگ سو » به طرف جی هیون حرکت می کرد و از می زد.
جونگ سو: نگاش کن! نیومده شده جذاب و باهوش کلاس...
جی هیون نگاهی به جونگ سو انداخت.
جی هیون: چیه نکنه بهش حسودی می کنی؟
جونگ سو عصبانی شد.
جونگ سو: حسادت؟ من آخه به چیه اون پسره تازه وارد حسودی کنم؟!
یکدفعه صدایی آشنا آمد.
؟: حرص نخور « جونگی» ! بالاخره تو که قرار نبود همیشه جذاب کلاس بمونی.
صدای « پارک هانول » بود، کسی که همیشه سعی در اذیت کردن بقیه داشت!
جونگ سو: تو یکی دهنت رو ببند هانول!
هانول نیش خندی زد و ادامه داد.
هانول: چرا؟ چزه بدی گفتم مگه؟
بعد این حرف هانول به جی هیون نگاه کرد.
جی هیون: نه اتفاقا حرف درستی هم زدی!
و بعد هردو پسر شروع به خندیدن کردند. این میان که جونگ سو داشت مورده تمسخر قرار می گرفت عصبانی شد، و گفت.
جونگ سو: شاید اون از من باهوش تر باشه...
پسر کمی مکث کرد و ادامه داد.
جونگ سو: و همینطور باهوش تر!... اما، مطمئن هستم تو نمی تونه از من تو بازی بسکتبال بهتر باشه!!
دو پسر دیگر گیج کمی گیج شدند. جونگ سو به سمت دای هیون حرکت کرد و فریاد زد.
جونگ سو: هی! کیم دای هیون!!
همه ی توجه ها به سمت پسرک خشمگین جلب شد. دای هیون به جونگ سو نگاه کرد
جونگ سو: من و تو امروز تو حیاط مدرسه با هم بسکتبال بازی می کنیم!
جونگ سو بعد زدن این حرف از کلاس بیرون رفت به سمت حیاط حرکت کرد. کمی عجیب بود نه تنها برای دای هیون بلکه برای همه ی کلاس.
دای هیون بدون اینکه بخواهد یا نظری ازش پرسیده شود به یک بازی نه چندان دوستانه دعوت شده بود؟
جی هیون به دای هیون متعجب نگاهی انداخت و خواست که جو کلاس را عوض کن برای همین گفت.
جی هیون: زیاد جونگ سو رو جدیش نگیرید اون یکم...
اما حرف پسرک کامل نشده بود که کم، کم همهمه بچه ها شروع شد.
بچه ها دلشان میخواست مسابقه بین باهوش کلاس و جذاب کلاس را ببینند برای همین شروع کردن به گفتن جمله « مسابقه، مسابقه »!
هانول نزدیک گوش جی هیون شد و گفت.
هانول: بنظرت جونگی یکم جوگیر نشده بود؟
جی هیون سری تکان داد، و حرف هانول را تایید کرد.
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
خدافظ
۹۷۸
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.