خون آشام من. پارت ۸
#خونآشام_من
Part 8
تهیونگ:نگفتم زرنگ بازی در نیار آقای کوک؟
امروز با چشمای خودت مرگ عشقت رو میبینی (نیشخند)
ویو کوک
دیدم اون مرتیکه عوضی داشت از کمرش اسلحه رو در میاورد
ینی میخواد به کی شلیک کنه؟
که یهو صدای شلیک اومد
ات بود💔
تو لباس سفید عروسی غرق خون بود
من دیگه تحمل نداشتم خون جلوی چشم هامو گرفته بود
هیچی نمیفهمیدم فقط بهش مشت میزدم تا حالم جا بیاد اماا اون غمی که تو دلم بود رو نمیتونستم خاموش کنم.....
نامی: کوک بسه ولش کن کاریه که شده (گریه)
×:(شروع کرد به زدن خودش) چطور تونستم دستش رو ول کنم...آخههه...من احمقم احمق(گریه)
نامی: (بغلش کرد)
(بچه ها نامی دوست صمیمی و بادیگارد کوک بود)
که یهو دیدم ات داشت سرفه میکرد
=:ک ک ک کوک
×:هی تو حالت خوبه زنده ای؟
=:نه انتظار داری بمیرم مرتیکه عوضی روانی
×:چی گفتی؟
=:.........
ویو کوک
دیدم دوباره از حال رفت و بغلش کردم رفتم داخل ماشین
خیلی ناز بود من واقعا عاشقش شده بودم ولی نه من نباید عاشق بشم من یه مافیا هستم
رسیدیم بیمارستان ات تقریبا 1 ساعت بود توی اتاق عمل بود و من کم کم داشتم نگران میشدم
Part 8
تهیونگ:نگفتم زرنگ بازی در نیار آقای کوک؟
امروز با چشمای خودت مرگ عشقت رو میبینی (نیشخند)
ویو کوک
دیدم اون مرتیکه عوضی داشت از کمرش اسلحه رو در میاورد
ینی میخواد به کی شلیک کنه؟
که یهو صدای شلیک اومد
ات بود💔
تو لباس سفید عروسی غرق خون بود
من دیگه تحمل نداشتم خون جلوی چشم هامو گرفته بود
هیچی نمیفهمیدم فقط بهش مشت میزدم تا حالم جا بیاد اماا اون غمی که تو دلم بود رو نمیتونستم خاموش کنم.....
نامی: کوک بسه ولش کن کاریه که شده (گریه)
×:(شروع کرد به زدن خودش) چطور تونستم دستش رو ول کنم...آخههه...من احمقم احمق(گریه)
نامی: (بغلش کرد)
(بچه ها نامی دوست صمیمی و بادیگارد کوک بود)
که یهو دیدم ات داشت سرفه میکرد
=:ک ک ک کوک
×:هی تو حالت خوبه زنده ای؟
=:نه انتظار داری بمیرم مرتیکه عوضی روانی
×:چی گفتی؟
=:.........
ویو کوک
دیدم دوباره از حال رفت و بغلش کردم رفتم داخل ماشین
خیلی ناز بود من واقعا عاشقش شده بودم ولی نه من نباید عاشق بشم من یه مافیا هستم
رسیدیم بیمارستان ات تقریبا 1 ساعت بود توی اتاق عمل بود و من کم کم داشتم نگران میشدم
۴.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.