دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۶۰🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
یوری:ا..آره حالا برو اونور کوک رو هول دادم که ازم جداشه کوک یزره رفت خواستم برم دوباره منو محکم کشیدم بغلم کرد گفت کوک: کجا تو که هنوز ی جواب درست به من ندادی یوری: گفتم دیگه من حسودیم نشده کوک: این بحث رو بعدا ادامه میدیم حالا وسایلتو جمع کن بریم خونه که خواهرم داره میاد یوری: داره میاد خونت خب به من چه کوک: وقتی میگم میای یعنی میای یوری: باش بزار برم آماده بشم رفتم آماده شدم باهم رفتیم به سمت خونه وقتی رسیدم رفتیم تو زنگ خورد کوک رفت بالا که آماده بشه منم رفتم درو باز کنم وقتی باز کردم خواهر کوک رو دیدم اسمش سول بود دیگه یهو محکم بغلم کرد و گفت سول: اسمت چیه چند سالته واقعا انقدر خوشگلی یا همش ارایشه چقدر تو کیوتی وای سلام دادن یادم رفت سلام من سولم خواهر کوک خیلی دوس دارم باهات بیشتر آشنا بشم یوری: 😅 خب اسم من یوریه ۲۱ سالمه نمیدونم انقدر که تو میگی خوشگلم و سلام اممم الان کوک بالاعه منم برم بالا آماده بشم بیام سول : باشه و رفتم بالا تا آماده بشم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
اومدم پایین سول اونجا بود تا منو دید اومد به سمتم زد به شونم گفت سول: شیطون عجب چیزیه پس بگو چرا دل داداش منو برده حالا بگو ببینم بهش گفتی کوک: اولا اون کوچولوعه منه دوما چیو گفتم سول: اولا جوون دوما میگم بهش اعتراف کردی کوک: اولا جوون دوما نه سول : اووو زود بهش اعتراف کن دیدی رفت با یکی دیگه اخم کردم کوک: یعنی چی که میره با یکی دیگه سول : اینی که من دیدم رو هوا میزننش کوک : نخیرم یوری مال منه سول: پس زود باش کوک: من باید بفهمم اون منو دوس داره یا نه سول : راستش من امشب میمونم اینجا بهش دقت میکنم بفهمم تا خواستم چیزی بگم یوری اومد و گفت یوری: خب چرا نمیشینی بشین الان ازت پذیرایی میکنم سول: باش سول رفت نشست منم رفتم نشستم پامو دراز کردم یوری شروع کرد به پذیرایی کردن بابا این از من اینجوری پذیرایی نمیکرد بعد سول اومد به من پذیرایی کنه بهم زل زد کوک: چرا پذیرایی نمیکنی ی چشم قور رفت شروع کرد به پذیرایی کردن بعد کارش خواست بره که از عمد زد به پام فهمیدم میگه پامو جمع کنم سول جلو خندشو گرفته بود برات دارم کوچولو با من لج میکنی...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🦋✨️
⛓️🔗 پارت ۶۰🔗⛓️
⛓️🤍ویو یوری 🤍⛓️
یوری:ا..آره حالا برو اونور کوک رو هول دادم که ازم جداشه کوک یزره رفت خواستم برم دوباره منو محکم کشیدم بغلم کرد گفت کوک: کجا تو که هنوز ی جواب درست به من ندادی یوری: گفتم دیگه من حسودیم نشده کوک: این بحث رو بعدا ادامه میدیم حالا وسایلتو جمع کن بریم خونه که خواهرم داره میاد یوری: داره میاد خونت خب به من چه کوک: وقتی میگم میای یعنی میای یوری: باش بزار برم آماده بشم رفتم آماده شدم باهم رفتیم به سمت خونه وقتی رسیدم رفتیم تو زنگ خورد کوک رفت بالا که آماده بشه منم رفتم درو باز کنم وقتی باز کردم خواهر کوک رو دیدم اسمش سول بود دیگه یهو محکم بغلم کرد و گفت سول: اسمت چیه چند سالته واقعا انقدر خوشگلی یا همش ارایشه چقدر تو کیوتی وای سلام دادن یادم رفت سلام من سولم خواهر کوک خیلی دوس دارم باهات بیشتر آشنا بشم یوری: 😅 خب اسم من یوریه ۲۱ سالمه نمیدونم انقدر که تو میگی خوشگلم و سلام اممم الان کوک بالاعه منم برم بالا آماده بشم بیام سول : باشه و رفتم بالا تا آماده بشم
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
اومدم پایین سول اونجا بود تا منو دید اومد به سمتم زد به شونم گفت سول: شیطون عجب چیزیه پس بگو چرا دل داداش منو برده حالا بگو ببینم بهش گفتی کوک: اولا اون کوچولوعه منه دوما چیو گفتم سول: اولا جوون دوما میگم بهش اعتراف کردی کوک: اولا جوون دوما نه سول : اووو زود بهش اعتراف کن دیدی رفت با یکی دیگه اخم کردم کوک: یعنی چی که میره با یکی دیگه سول : اینی که من دیدم رو هوا میزننش کوک : نخیرم یوری مال منه سول: پس زود باش کوک: من باید بفهمم اون منو دوس داره یا نه سول : راستش من امشب میمونم اینجا بهش دقت میکنم بفهمم تا خواستم چیزی بگم یوری اومد و گفت یوری: خب چرا نمیشینی بشین الان ازت پذیرایی میکنم سول: باش سول رفت نشست منم رفتم نشستم پامو دراز کردم یوری شروع کرد به پذیرایی کردن بابا این از من اینجوری پذیرایی نمیکرد بعد سول اومد به من پذیرایی کنه بهم زل زد کوک: چرا پذیرایی نمیکنی ی چشم قور رفت شروع کرد به پذیرایی کردن بعد کارش خواست بره که از عمد زد به پام فهمیدم میگه پامو جمع کنم سول جلو خندشو گرفته بود برات دارم کوچولو با من لج میکنی...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه🦋✨️
۱۷.۸k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.