وقتی عاشقش بودی ولی...
part:④
ویو ا.ت•
به سمت خونه حرکت کردم دوش گرفتمو یه لباس انتخاب کردم و یه ارایش لایت کردم... خب اوکی شدم دیگه باید حرکت کنم به سمت کنسرت کالکی....
"بعد چندمین
رسیده بودم... کنسرتش بزرگ بود... خیلی قشنگ بودو.. ازش نپرای صورتی میزد بیرون... رفتم تو.. جمعیت خیلی زیاد بود... از اونجایی که من زیاد کنسرت نمیام.. برام سخته بین این همه جمع تنها بشینم... همینطوری همه نشسته بودن و داشتن درباره ی ستاره ی امروز که کالکی بود حرف میزدن...کالکی هم واسع خودش یچی شده ها... که یهو نورا های درخشانی رو کالکی افتاد اون اومد رو صحنه... اهنگ پخش شدو اون شروع کرد به راه رفتن و دنسشو شروع کرد..
ویو کالکی•
وارد صحنه شدم و داشتم دنسو میرفتم... که متوجه نگاه های ا.ت شدمو براش چشمک زدم... چشماش از بس ذوق دیدن منو داشت برق میزد... تحرکم زیاد شدو نفس نفس زدنمم زیاد... دنسم سخت بود..اهنگ تموم میشه و منو رقصنده هام وایمیستیم... دستمو میبرم بالا و یه قلب نشون میدمو جمعیتو نگاه میندازم... زیاد بودن و حس خوب من... همینجوری که داشتم نگاه مینداختم متوجه دو نفر..که که کنار هم بودن شدم... اون... اون... نه... واییی... قلبم.... دارع تند تند میزنه... عرق کردم... اونا جونگ کوک و تهیونگ بودن... یعنی اومدن کنسرت من؟ حیحیییی خر ذوق... خنده به لبام اومد... جونگ کوک فهمید که من نگاش کردم... کمی خجالت کشیدو هر دوشون بهم دست تکون دادن... لامصب چقدر جذاب لعنتیه...
(دیگه برم مدرسه🥲🫴🏻😂)
کامنت:۴٠
لایک:۵
ویو ا.ت•
به سمت خونه حرکت کردم دوش گرفتمو یه لباس انتخاب کردم و یه ارایش لایت کردم... خب اوکی شدم دیگه باید حرکت کنم به سمت کنسرت کالکی....
"بعد چندمین
رسیده بودم... کنسرتش بزرگ بود... خیلی قشنگ بودو.. ازش نپرای صورتی میزد بیرون... رفتم تو.. جمعیت خیلی زیاد بود... از اونجایی که من زیاد کنسرت نمیام.. برام سخته بین این همه جمع تنها بشینم... همینطوری همه نشسته بودن و داشتن درباره ی ستاره ی امروز که کالکی بود حرف میزدن...کالکی هم واسع خودش یچی شده ها... که یهو نورا های درخشانی رو کالکی افتاد اون اومد رو صحنه... اهنگ پخش شدو اون شروع کرد به راه رفتن و دنسشو شروع کرد..
ویو کالکی•
وارد صحنه شدم و داشتم دنسو میرفتم... که متوجه نگاه های ا.ت شدمو براش چشمک زدم... چشماش از بس ذوق دیدن منو داشت برق میزد... تحرکم زیاد شدو نفس نفس زدنمم زیاد... دنسم سخت بود..اهنگ تموم میشه و منو رقصنده هام وایمیستیم... دستمو میبرم بالا و یه قلب نشون میدمو جمعیتو نگاه میندازم... زیاد بودن و حس خوب من... همینجوری که داشتم نگاه مینداختم متوجه دو نفر..که که کنار هم بودن شدم... اون... اون... نه... واییی... قلبم.... دارع تند تند میزنه... عرق کردم... اونا جونگ کوک و تهیونگ بودن... یعنی اومدن کنسرت من؟ حیحیییی خر ذوق... خنده به لبام اومد... جونگ کوک فهمید که من نگاش کردم... کمی خجالت کشیدو هر دوشون بهم دست تکون دادن... لامصب چقدر جذاب لعنتیه...
(دیگه برم مدرسه🥲🫴🏻😂)
کامنت:۴٠
لایک:۵
۱۱.۱k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.