p¹
توها«یه بار دیگه..ایندفعه رو دوست دخترم شرط میبندم..(مست)
نامجون«قبوله..
_بازی میکنن
توعا«ن..نه..
...................................................................
امروز توها رفته بود بار..
بهم زنگ زدن و گفتن وضعش خوب نیس..
پس منم پوشیدم رفتم بار..
وقتی رسیدم،با حرفی که زد سرجام سیخ شدم!
اون داشت روی من شرط میبست!
منم اونجا نشستم،امیدوار بر اینکه اون مرد من رو نبره..
اما هیچوقت اونطور که میخایم پیش نمیره!
نامجون«خب مث اینکه من بردم..؟!
توها«نه..نه..یدست دیگه!
نامجون«نوچ قبول نیس!...خونم نیاز به خدمتکار داره!
گفت خدمتکار میشه گفت یکم خیالم راحت شد..
اما هنوزم اتیشی بودم!
فکر کن؟
پارک هینمی، دختر پارک بزرگ، باید بخاطر دوس پسر کله خرش،بره خدمتکاری کیم رو بکنه!
امکان نداره!
هینمی«امکان نداره باهات بیام!
توها«برو هین..
هینمی«خفه شو عوضی! تو برای من تعیین تکلیف نمیکنی!
نامجون«نبابا خوشم اومد!
هینمی«خفه شو!
_یکی میزنه تو دل نام و فرار میکنه..
اما هینمی انقد خنگه که همینکه به در رسید روشو برگردوند و پوخخخخخ..
کلش محکم خورد به در..
هینمی«اخخخخخخخخ
_که بادیگاردای نامجون میگیرنش..
نامجون«ببریدش..
_اما مگه هینمی همینجوری نشست بادیگاردارو نگاه کنه؟..یه حرکتی کرد که نگو و نپرس..
هینمی....
شرایطپارتبعد:
⁴⁰تالایکوکامنت..
فیکجدیدودوصدارید؟
نامجون«قبوله..
_بازی میکنن
توعا«ن..نه..
...................................................................
امروز توها رفته بود بار..
بهم زنگ زدن و گفتن وضعش خوب نیس..
پس منم پوشیدم رفتم بار..
وقتی رسیدم،با حرفی که زد سرجام سیخ شدم!
اون داشت روی من شرط میبست!
منم اونجا نشستم،امیدوار بر اینکه اون مرد من رو نبره..
اما هیچوقت اونطور که میخایم پیش نمیره!
نامجون«خب مث اینکه من بردم..؟!
توها«نه..نه..یدست دیگه!
نامجون«نوچ قبول نیس!...خونم نیاز به خدمتکار داره!
گفت خدمتکار میشه گفت یکم خیالم راحت شد..
اما هنوزم اتیشی بودم!
فکر کن؟
پارک هینمی، دختر پارک بزرگ، باید بخاطر دوس پسر کله خرش،بره خدمتکاری کیم رو بکنه!
امکان نداره!
هینمی«امکان نداره باهات بیام!
توها«برو هین..
هینمی«خفه شو عوضی! تو برای من تعیین تکلیف نمیکنی!
نامجون«نبابا خوشم اومد!
هینمی«خفه شو!
_یکی میزنه تو دل نام و فرار میکنه..
اما هینمی انقد خنگه که همینکه به در رسید روشو برگردوند و پوخخخخخ..
کلش محکم خورد به در..
هینمی«اخخخخخخخخ
_که بادیگاردای نامجون میگیرنش..
نامجون«ببریدش..
_اما مگه هینمی همینجوری نشست بادیگاردارو نگاه کنه؟..یه حرکتی کرد که نگو و نپرس..
هینمی....
شرایطپارتبعد:
⁴⁰تالایکوکامنت..
فیکجدیدودوصدارید؟
۴۷.۷k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.