رمان شرکت اقای کیم...♡
#شرکت_اقای_کیم
#part11
"ویو ات"
کوک:جدا؟اوممم پس چرا من یادم نمیاد؟
ات:شاید چون تو....هوففففف لعنتییییییی
کوک:ادامه بده!
ات:ببخشید...من الان اعصابم خورده...یک چیزی گفتم
کوک:هه اعصابت خورده؟خب..این کجاش تقصیر منه؟
ات:هیچ جاش....
کوک:خوبه!
ات:چه کاری باید انجام بدم
کوک:دو دقیقه دیگه بار میرسه... ازت میخوام بری و اونجا نظارت داشته باشی
ات:چشم
از اتاق اومدم بیرون و درو بستم
"یک ساعت بعد"
اههههههه فکرشم نمیکردم که یک ساعت طول بکشه....
در زدم
کوک:میتونی بیای تو
درو باز کردم و رفتم داخل...
کوک:خب...چطور پیش رفت؟
ات:همه چی خوب بود!
و برگه ای که توش نوشته بودم رو دادم بهش
کوک:اکی...
رفتم و سرجام روی صندلی نشستم
"شب"
کوک:اکی من دیگه میرم...بابت همه چی ازت ممنونم...فعلا
ات:اوو...خواهش میکنم
کوک رفت و منم میخواستم برم که یاد اتفاق امروز افتادم
ات:ای لعنت به هرچی شرکته....پوفف....هعی من الان باید میرفتم خونههههههههه....
وسایلم و جمع کردم و رفتم در اتاق اقای کیم
نامجون:کیه
ات:کیم ات هستم
نامجون:میتونی بیا تو
رفتم داخل اتاق
نامجون:خب...این پرونده هایی که روی میز گذاشتم همشون دست نوشته ان...میخوام که همشون و تایپ کنی و پرینت بگیری...وقتی هم که تموم شد میتونی بری خونه
ات:چشم
نامجون:او راستی..اگه دوباره خوابت ببره تنبیه بدی در انتظارته!
اقای کیم از اتاق رفت بیرون....خب اون پرونده ها حداقل سی تا بودن پس نباید زیاد طول بکشه
#part11
"ویو ات"
کوک:جدا؟اوممم پس چرا من یادم نمیاد؟
ات:شاید چون تو....هوففففف لعنتییییییی
کوک:ادامه بده!
ات:ببخشید...من الان اعصابم خورده...یک چیزی گفتم
کوک:هه اعصابت خورده؟خب..این کجاش تقصیر منه؟
ات:هیچ جاش....
کوک:خوبه!
ات:چه کاری باید انجام بدم
کوک:دو دقیقه دیگه بار میرسه... ازت میخوام بری و اونجا نظارت داشته باشی
ات:چشم
از اتاق اومدم بیرون و درو بستم
"یک ساعت بعد"
اههههههه فکرشم نمیکردم که یک ساعت طول بکشه....
در زدم
کوک:میتونی بیای تو
درو باز کردم و رفتم داخل...
کوک:خب...چطور پیش رفت؟
ات:همه چی خوب بود!
و برگه ای که توش نوشته بودم رو دادم بهش
کوک:اکی...
رفتم و سرجام روی صندلی نشستم
"شب"
کوک:اکی من دیگه میرم...بابت همه چی ازت ممنونم...فعلا
ات:اوو...خواهش میکنم
کوک رفت و منم میخواستم برم که یاد اتفاق امروز افتادم
ات:ای لعنت به هرچی شرکته....پوفف....هعی من الان باید میرفتم خونههههههههه....
وسایلم و جمع کردم و رفتم در اتاق اقای کیم
نامجون:کیه
ات:کیم ات هستم
نامجون:میتونی بیا تو
رفتم داخل اتاق
نامجون:خب...این پرونده هایی که روی میز گذاشتم همشون دست نوشته ان...میخوام که همشون و تایپ کنی و پرینت بگیری...وقتی هم که تموم شد میتونی بری خونه
ات:چشم
نامجون:او راستی..اگه دوباره خوابت ببره تنبیه بدی در انتظارته!
اقای کیم از اتاق رفت بیرون....خب اون پرونده ها حداقل سی تا بودن پس نباید زیاد طول بکشه
۷.۱k
۰۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.