پارتی هشت نفره p⁶⁴
ویو شوگا
من و کوک رفته بودیم بیرون....کوک یکمی امروز یه جوری شده بود....لپاش قرمز بود ....فکنم یه کاری کردن با تهیونگ....
شوگا: خوب....کوک حالت خوبه
کوک: چی ...آره خوبم تو چطوری
شوگا: 😶.....چرا لپات سرخه؟
کوک: چی من......نه بابا ....😰😳
شوگا: چرا ....یه چیزی شده.....دوباره تهیونگ و .....
کوک: نه بابا....
شوگا: پس باید زنگ بزنم به ا.ت اون همه چی و زود میفهمه....
کوک: چی ....نه...نه....واییییی...یونگی فقط یه دوتا لیپ کیس بود.....عاااااا 😭
شوگا: باشه...باشه....رانندگیت و کن....
کوک: باشی...🤠😎
شوگا: هییییی...من از دست این دوتا بچه چیکار کنم 😮💨😬
کوک: ا،ت دوقولو بارداره؟
شوگا: نه...چطور...
کوک: آخه مگی دوتا بچه...
شوگا: منظورم و تو ته بودید ..😜
کوک: 😒☹️
بالاخره رسیدیم پاساژ....اول رفتیم سراغ دیزاین.....بعد رفتیم سراغ کادو ها....بعد از پاساژ هم رفتیم کیک سفارش بدیم ....قناد گفت که یه دو ساعت دیگه آماده میشه....رفتیم خونه و به کمک پنج نفرمون خونه رو تمیز کردیم بعد رفتیم سراغ دیزاین خونه....
ویو ا.ت....
جیهوپ و جیمین معلوم نبود که من و کجا برده بودن....آخه خودشونم نمیدونستن که کجا داریم میریم...فقط ۱۳ بار دور یه میدون داشتیم میچرخیدیم....انقدر چرخیده بودم که حالت تهوع گرفتم.....سریع زدم بغل و پیاده شدم....
جیمین: ا.ت ...خوبی...
ا.ت: آره....آره ....خوبم...بریم ...خونه
جیهوپ گوشیش و برداشت انگار به یکی پیام داد
پیام...
هیونگ ....هیونگ....بیایم خونه؟
شوگا: یه ساعت دیگه بیاید...
جیهوپ: باشه...ما میریم پاساژ
....
من و کوک رفته بودیم بیرون....کوک یکمی امروز یه جوری شده بود....لپاش قرمز بود ....فکنم یه کاری کردن با تهیونگ....
شوگا: خوب....کوک حالت خوبه
کوک: چی ...آره خوبم تو چطوری
شوگا: 😶.....چرا لپات سرخه؟
کوک: چی من......نه بابا ....😰😳
شوگا: چرا ....یه چیزی شده.....دوباره تهیونگ و .....
کوک: نه بابا....
شوگا: پس باید زنگ بزنم به ا.ت اون همه چی و زود میفهمه....
کوک: چی ....نه...نه....واییییی...یونگی فقط یه دوتا لیپ کیس بود.....عاااااا 😭
شوگا: باشه...باشه....رانندگیت و کن....
کوک: باشی...🤠😎
شوگا: هییییی...من از دست این دوتا بچه چیکار کنم 😮💨😬
کوک: ا،ت دوقولو بارداره؟
شوگا: نه...چطور...
کوک: آخه مگی دوتا بچه...
شوگا: منظورم و تو ته بودید ..😜
کوک: 😒☹️
بالاخره رسیدیم پاساژ....اول رفتیم سراغ دیزاین.....بعد رفتیم سراغ کادو ها....بعد از پاساژ هم رفتیم کیک سفارش بدیم ....قناد گفت که یه دو ساعت دیگه آماده میشه....رفتیم خونه و به کمک پنج نفرمون خونه رو تمیز کردیم بعد رفتیم سراغ دیزاین خونه....
ویو ا.ت....
جیهوپ و جیمین معلوم نبود که من و کجا برده بودن....آخه خودشونم نمیدونستن که کجا داریم میریم...فقط ۱۳ بار دور یه میدون داشتیم میچرخیدیم....انقدر چرخیده بودم که حالت تهوع گرفتم.....سریع زدم بغل و پیاده شدم....
جیمین: ا.ت ...خوبی...
ا.ت: آره....آره ....خوبم...بریم ...خونه
جیهوپ گوشیش و برداشت انگار به یکی پیام داد
پیام...
هیونگ ....هیونگ....بیایم خونه؟
شوگا: یه ساعت دیگه بیاید...
جیهوپ: باشه...ما میریم پاساژ
....
۲.۷k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.