❥𝐩𝐚𝐫𝐭/𝟕
ببخشید اگه بعد شد چون دوست نداشتم خيلي کشش بدم و چون بعضی هایم گفتن اسماتش کن سعی کردم زود پیش برم......
و اینکه من از تک تکتون متشکرم که اینقدر کامنت های با ارزش میذارین من واقعا خیلی دلم میخواد ساعت ها بشیم و جواب کامنت های قشنگتون و بدم اما وقت ندارم من و ببخشید
و اینکه خیلی خیلی دوستون دارم خیلی خیلی شما عشقولکای منین😘🤍
رفتم و کنارش نشستم که دستم و گرفت و
جیهوپ:حالت خوبه؟
یونا:آر... راستش نه میشه بریم
جیهوپ:آره عزیزم الان میریم صبر کن به بچه ها بگم
یونا:باشه
جیهوپ رفت از پسرا خداحافظی کرد و منم که اصلا نمیدونستم چکارکنم رفتم و بیرون منتظرش شدم
بعد چند دقیقه امد و سوار ماشین شدیم
یونا:میشه خونه نریم
جیهوپ:یونا چی شده
یونا:جیهوپ لطفا میخوام بهت یچیزی بگم
جیهوپ:یونا اتفاقی افتاده؟
یونا:برو پارک کنار مدرسه
جیهوپ دیگه هیچی نگفت و راه افتادیم کل راه و فکر میکردم اگه بهش بگم ولم میکنه يواشکی اشکامو پاک میکردم یعنی دیگه ازم متنفر میشه تو این فکرا بودیم که رسیدیم و زودتر پیاده شدم
و رفتم کنار درختی که ده تا آدم دورش و نمیتونست بگیر و من و جیهوپ کلی کنار این درخت خاطره داشتیم
یونا:جیهوپ شاید بعد امشب دیگه هیچی مثل قبل نشه، اما من دیگه نمیتونم یه راز نگهدارمش
جیهوپ:یونا چی شده یه دفعه
یونا:جیهوپ عاشق شدی
شوکه بهم نگاه کرد حقم داشت
جیهوپ:یونا.. منظورت چیه... چرا ی.. چرایه دفعه این سوال و پرسیدی
یونا:جوابمو بده، تا حالا عاشق شدی
سرش انداخت پایین و اوهومی گفت دلم ریخت دوست داشتم الان فقط جیغ بزنم و گریه کنم
با بغض ازش پرسیدم
یونا:اون شخص یونجوء
سرش اورد بالا و متعجب نگام کرد
یونا:جیهوپ امشب يونجو بهم گفت که دوست داره و گفت من بهت بگم
جیهوپ:یونا...
حرفش و قط کردم
یونا:جیهوپ صبر کن حرفامو بگم
دیگه هیچی نگفت و نفس عمیقی کشیدم و سرمو پایین انداختم و تند تند بدون نفس کشیدن حرفمو گفتم
یونا:جیهوپ میدونم برادرمی این غیر ممکنه میدونم بعد از این حرفم ازم جندشت میشه اما جیهوپ دست خودم نیست من عاشقتم اما نه به عنوانِ داداشم من دوست دارم و اینم دست خودم نیست جیهوپ اینکه دوست دارم دست من نیست عشق خودش راهشو پیدا میکنه من واقعا متاسفم اما دیگه نمیتونم قائمش کنم
سرمو گرفتم بالا و به چشمای اشکیش نگاه کردم
بازم ادامه دادم
یونا:جیهوپ.... جیهوپ نمیخوای چیزی بگی
همیطوری نگام میکرد و منم بی صدا اشکام میریختم
یونا:جیهوپ معذرت میخوام دیگه من و نمیبینی و دیگه اذیتت نمیکنم کل حرفامو فرامو....
حرفم با امدن لباش روی لبام قطع شد و........
⚜
و اینکه من از تک تکتون متشکرم که اینقدر کامنت های با ارزش میذارین من واقعا خیلی دلم میخواد ساعت ها بشیم و جواب کامنت های قشنگتون و بدم اما وقت ندارم من و ببخشید
و اینکه خیلی خیلی دوستون دارم خیلی خیلی شما عشقولکای منین😘🤍
رفتم و کنارش نشستم که دستم و گرفت و
جیهوپ:حالت خوبه؟
یونا:آر... راستش نه میشه بریم
جیهوپ:آره عزیزم الان میریم صبر کن به بچه ها بگم
یونا:باشه
جیهوپ رفت از پسرا خداحافظی کرد و منم که اصلا نمیدونستم چکارکنم رفتم و بیرون منتظرش شدم
بعد چند دقیقه امد و سوار ماشین شدیم
یونا:میشه خونه نریم
جیهوپ:یونا چی شده
یونا:جیهوپ لطفا میخوام بهت یچیزی بگم
جیهوپ:یونا اتفاقی افتاده؟
یونا:برو پارک کنار مدرسه
جیهوپ دیگه هیچی نگفت و راه افتادیم کل راه و فکر میکردم اگه بهش بگم ولم میکنه يواشکی اشکامو پاک میکردم یعنی دیگه ازم متنفر میشه تو این فکرا بودیم که رسیدیم و زودتر پیاده شدم
و رفتم کنار درختی که ده تا آدم دورش و نمیتونست بگیر و من و جیهوپ کلی کنار این درخت خاطره داشتیم
یونا:جیهوپ شاید بعد امشب دیگه هیچی مثل قبل نشه، اما من دیگه نمیتونم یه راز نگهدارمش
جیهوپ:یونا چی شده یه دفعه
یونا:جیهوپ عاشق شدی
شوکه بهم نگاه کرد حقم داشت
جیهوپ:یونا.. منظورت چیه... چرا ی.. چرایه دفعه این سوال و پرسیدی
یونا:جوابمو بده، تا حالا عاشق شدی
سرش انداخت پایین و اوهومی گفت دلم ریخت دوست داشتم الان فقط جیغ بزنم و گریه کنم
با بغض ازش پرسیدم
یونا:اون شخص یونجوء
سرش اورد بالا و متعجب نگام کرد
یونا:جیهوپ امشب يونجو بهم گفت که دوست داره و گفت من بهت بگم
جیهوپ:یونا...
حرفش و قط کردم
یونا:جیهوپ صبر کن حرفامو بگم
دیگه هیچی نگفت و نفس عمیقی کشیدم و سرمو پایین انداختم و تند تند بدون نفس کشیدن حرفمو گفتم
یونا:جیهوپ میدونم برادرمی این غیر ممکنه میدونم بعد از این حرفم ازم جندشت میشه اما جیهوپ دست خودم نیست من عاشقتم اما نه به عنوانِ داداشم من دوست دارم و اینم دست خودم نیست جیهوپ اینکه دوست دارم دست من نیست عشق خودش راهشو پیدا میکنه من واقعا متاسفم اما دیگه نمیتونم قائمش کنم
سرمو گرفتم بالا و به چشمای اشکیش نگاه کردم
بازم ادامه دادم
یونا:جیهوپ.... جیهوپ نمیخوای چیزی بگی
همیطوری نگام میکرد و منم بی صدا اشکام میریختم
یونا:جیهوپ معذرت میخوام دیگه من و نمیبینی و دیگه اذیتت نمیکنم کل حرفامو فرامو....
حرفم با امدن لباش روی لبام قطع شد و........
⚜
۱۱۵.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.