عشق من... فیک جونگکوک
پارت:1
سن
جونگکوک:25|ات:24|
علامت ها
جونگکوک:+|ات:-|
+حالا نمیشه بیشتر بمونی؟
-پدرم همین الانم بهم شک کرده باید برم
جونگکوک اومد سمتم و دستشو دور کمرم حلقه کرد
+میدونی ک من خیلی دوست دارم
خندیدم و گفتم
-منم خیلی دوست دارم
بوسه ای ب پیشونیم زد و توی چشمام نگاه کرد
+این نامردیه من هنوز ازت سیر نشدم
-اما من دیگه باید برم
دستشو از دور کمرم برداشتم و توی دستام گرفتم
-دوباره میام
+اگ تو نیای من میام
-اره اره بیا تا بابام بکشتت
+هه منو دست کم گرفتی
-اغای خودشیفته
خندید
+واقعیته
-باشه باشه من رفتم
اینو گفتم و رفتم سمت در
من اتم کیم ات منو و داداشم دوتا بچه های یکی از بزرگترین مافیای کره یعنی خاندان کیم هستیم من توی این کارا دخالت ندارم اما پدرم معتقده من میتونم راهشون رو ادامه بدم اما من فقط یک زندگی اروم با کسی که دشمنمونه میخاستم
ما و خاندان جئون ی زمانی دوست بودیم اما طمع پرامون برای قدرت باعت بهم خوردن این دوستی شد و شدن دشمن اما حس ما با دشمن شدن اونا تمام نشد
هنوز همو یواشکی میبینیم اما نمیدونم تا کی قرار اینجوری باشه
سوار ماشین شدم و از خونه ای ک توی جنگل برای دیدن هم گرفته بودیم دور شدم و رفتم سمت خونه ی لونا
علامت لونا*
در زدم
در رو باز کرد
*سلام چ عجب یادت افتاد ی دوستی هم داری
-نمیزاری بیام توی خونه
رفت کنار و گفت اوکی بیا رفتم داخل خونه در رو بست و گفتم
-الان با من قهری
*اره
-لوناااا باهام قهر نباش توکه خودت خوب میدونی کار داشتم
*اره پیش عشق جونت
-یااا لونا منو اون هم زیاد همو نمیبینیم بابام چند وقته خیلی زیر نظر داره کارام رو
*حواست باشه لو نری باور کن میکشتت
-نگران نباش حواسم به خودم هست الان اشتی
لونا اومد سمتم و بغلم کرد
*مگ من میتونم با گوسفند خوشگلم قهر کنم
-یا چرا گوسفند
*خب شتر خوبه؟
-تو ادم نمیشی مثلا از من بزرگتری
*نه نمیشم هر وقت تو شدی منم میشم
... ادامه دارد
"خب دوباره قراره بزارمش اما اگ واقعا میخاین ادامش بدم حمایت کنین♡︎"
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
سن
جونگکوک:25|ات:24|
علامت ها
جونگکوک:+|ات:-|
+حالا نمیشه بیشتر بمونی؟
-پدرم همین الانم بهم شک کرده باید برم
جونگکوک اومد سمتم و دستشو دور کمرم حلقه کرد
+میدونی ک من خیلی دوست دارم
خندیدم و گفتم
-منم خیلی دوست دارم
بوسه ای ب پیشونیم زد و توی چشمام نگاه کرد
+این نامردیه من هنوز ازت سیر نشدم
-اما من دیگه باید برم
دستشو از دور کمرم برداشتم و توی دستام گرفتم
-دوباره میام
+اگ تو نیای من میام
-اره اره بیا تا بابام بکشتت
+هه منو دست کم گرفتی
-اغای خودشیفته
خندید
+واقعیته
-باشه باشه من رفتم
اینو گفتم و رفتم سمت در
من اتم کیم ات منو و داداشم دوتا بچه های یکی از بزرگترین مافیای کره یعنی خاندان کیم هستیم من توی این کارا دخالت ندارم اما پدرم معتقده من میتونم راهشون رو ادامه بدم اما من فقط یک زندگی اروم با کسی که دشمنمونه میخاستم
ما و خاندان جئون ی زمانی دوست بودیم اما طمع پرامون برای قدرت باعت بهم خوردن این دوستی شد و شدن دشمن اما حس ما با دشمن شدن اونا تمام نشد
هنوز همو یواشکی میبینیم اما نمیدونم تا کی قرار اینجوری باشه
سوار ماشین شدم و از خونه ای ک توی جنگل برای دیدن هم گرفته بودیم دور شدم و رفتم سمت خونه ی لونا
علامت لونا*
در زدم
در رو باز کرد
*سلام چ عجب یادت افتاد ی دوستی هم داری
-نمیزاری بیام توی خونه
رفت کنار و گفت اوکی بیا رفتم داخل خونه در رو بست و گفتم
-الان با من قهری
*اره
-لوناااا باهام قهر نباش توکه خودت خوب میدونی کار داشتم
*اره پیش عشق جونت
-یااا لونا منو اون هم زیاد همو نمیبینیم بابام چند وقته خیلی زیر نظر داره کارام رو
*حواست باشه لو نری باور کن میکشتت
-نگران نباش حواسم به خودم هست الان اشتی
لونا اومد سمتم و بغلم کرد
*مگ من میتونم با گوسفند خوشگلم قهر کنم
-یا چرا گوسفند
*خب شتر خوبه؟
-تو ادم نمیشی مثلا از من بزرگتری
*نه نمیشم هر وقت تو شدی منم میشم
... ادامه دارد
"خب دوباره قراره بزارمش اما اگ واقعا میخاین ادامش بدم حمایت کنین♡︎"
#فیک #جونگکوک #بی_تی_اس
۶۳.۰k
۰۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.