(پارت۵۳)
بعد باهم پریدن توی آب!
ا/ت:عه اما من روی پله...
که جونگ کوک دستاش رو از آب بیرون آورد و باعث شد یک لیتر آب به صورت ا/ت بپاشه!
ا/ت همینطور که موهاش رو از جلوی صورتشکنار میزد نگاهش به شوگا و جونگ کوک افتاد که دست و پاهاشون به همدیگه گره خورده بود و خودشونم نمیدونستن دارن چیکار میکنن اما بعد از دو دیقه به خودشون اومدن و دیدن ا/ت روی پله های استخر نشسته و نگاهشون میکنه.
شوگا:ا/ت!!
جونگ کوک:عه اونجا بودی؟؟پیدات کردم!
سه تایی حسابی خیس شده بودن و داشتن توی اون هوای سرد یخ میزدن.
جونگ کوک:ش..شوگا..چ..چیزی..ند..نداری؟
شوگا:ا..الان..ح..حوله..می..می میارم ب..بیاین..توی خونه سرما..نخورید.
رفتن توی خونه و کنار در ورودی وایسادن...
ا/ت:د..دارم..ی..یخ..میزنم!
جونگ کوک ا/ت رو بغل کرد...
جونگ کوک:ای..اینجوری ک..کمتر یخ..م..میزنی من انداختمت توی آب!همش تقصیر شوگاست!
ا/ت:خیلی عجیبه!
جونگ کوک:عجیب؟
ا/ت:آره!حتی با وجود خیس بودنت بازم گرمی!
جونگ کوک:(خندید)
شوگا حوله هارو آورد...
شوگا:ا/ت!همه لباسات خیس شدن!
جونگ کوک:اره حالا چیکار کنیم؟
شوگا:اهان!من بهت لباس میدم!
ا/ت:اهان..اما فکر میکنم یکم بزرگن..که البته چاره ای نداریم.
شوگا توی اتاق رفت و یک دست از لباس هایی که تاحالا نپوشیده بود رو برای ا/ت آورد...
ا/ت:ا..ممنون.
ا/ت رفت توی اتاق تا لباس هارو بپوشه...
ا/ت:عه اما من روی پله...
که جونگ کوک دستاش رو از آب بیرون آورد و باعث شد یک لیتر آب به صورت ا/ت بپاشه!
ا/ت همینطور که موهاش رو از جلوی صورتشکنار میزد نگاهش به شوگا و جونگ کوک افتاد که دست و پاهاشون به همدیگه گره خورده بود و خودشونم نمیدونستن دارن چیکار میکنن اما بعد از دو دیقه به خودشون اومدن و دیدن ا/ت روی پله های استخر نشسته و نگاهشون میکنه.
شوگا:ا/ت!!
جونگ کوک:عه اونجا بودی؟؟پیدات کردم!
سه تایی حسابی خیس شده بودن و داشتن توی اون هوای سرد یخ میزدن.
جونگ کوک:ش..شوگا..چ..چیزی..ند..نداری؟
شوگا:ا..الان..ح..حوله..می..می میارم ب..بیاین..توی خونه سرما..نخورید.
رفتن توی خونه و کنار در ورودی وایسادن...
ا/ت:د..دارم..ی..یخ..میزنم!
جونگ کوک ا/ت رو بغل کرد...
جونگ کوک:ای..اینجوری ک..کمتر یخ..م..میزنی من انداختمت توی آب!همش تقصیر شوگاست!
ا/ت:خیلی عجیبه!
جونگ کوک:عجیب؟
ا/ت:آره!حتی با وجود خیس بودنت بازم گرمی!
جونگ کوک:(خندید)
شوگا حوله هارو آورد...
شوگا:ا/ت!همه لباسات خیس شدن!
جونگ کوک:اره حالا چیکار کنیم؟
شوگا:اهان!من بهت لباس میدم!
ا/ت:اهان..اما فکر میکنم یکم بزرگن..که البته چاره ای نداریم.
شوگا توی اتاق رفت و یک دست از لباس هایی که تاحالا نپوشیده بود رو برای ا/ت آورد...
ا/ت:ا..ممنون.
ا/ت رفت توی اتاق تا لباس هارو بپوشه...
۱۸.۹k
۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.