part 143
#part_143
#فرار
با کتی جون صحبت کنم شاید اینجوری فهمیدم چی به چیه فقط خدا کنه این حس لعنتیم الکی باشه و درست نگه
به دیانا نگاه کردم که داشت با نگرانی بهم نگاه میکرد بهش لبخند زدم تا خیالش راحت بشه و نگران نشه اون چه گ*ن*ا*هی کرده بود این وسط با صدای اف اف نگام کشیده شد سمت در ورودینازی جونم رسیدن گویا دیانا از جاش پریدو سریع گفت :
- وای اومده
خندم گرفت انگار براش خاستگار اومده هول براندازم کرد و لبخند رضایت بخشی زد بعدشم بی توجه به خنده های من دوید رفت درو باز کنه خدا از دست این دیوونه منم بلند شدم که برم دنبالش اولین قدمو برداشتم که دیدم ارسلان شیک و تمیز از پله ها داره میاد پایین خوبه والا چقدرم به خودش رسیده خوش بحال نازی جونش پوزخندی زدم که از چشم ارسلان دور نموند و فقط نگام کرد اییی حرصم گرفت پسره پرو نگاه چقدر بیخیاله پشت چشمی نازک کردم و رومو ازش گرفتم من اینو نشونم سر جاش نیکا نیستم سوسکم میفهمین سوسک زود تر از اون ایستادم جلو در و منتظر بودم تعارفای دیانا نکبت تموم شه که یهو دست ارسلان دور کمر ظریفم حلقه شد با تعجب سرمو چرخوندمو نگاش کردم که یه پوزخند تحویلم داد و نگاهشو ازم گرفت واااییییی ارسلااانن مییکشمت الان یعنی خواست بگه دارم فیلم میام خودتو ضایع نکن منو حرص میدی ارهههههه با حرص برگشتمو دندونامو محکم روهم فشار دادم لعنتی سعی کردم فکر کشتن ارسلانو از سرم بیرون کنم تا بتونم جلو نازنین جونش
خوب جلوه بدم از دور یه خانم مسن و یه دختر همسن و سال نازنین اومدن داخل با بلهههه اینم از نازنین جون خوشتیپ و خوشگل همونجوری که حدس میزدم لبخند مضحک و مصلحتی نشوندم رو ل*ب*م و خیره شدم بهش اونم وقتی وارد شد به اولین کسی که نگاه کرد من بودم اونم لبخند زد ولی صد رحمت به لبخند من لبخند نبود که پوزخند بود دلیلشو نمیدونم ولی همش دوست داشتم از سر لجم یجوری بکوبمش زمین ولی رفتارش اصلا جوری نبود که بهونه بده دستم کاملا خانومانه و تازه خیلیم مهربون
#فرار
با کتی جون صحبت کنم شاید اینجوری فهمیدم چی به چیه فقط خدا کنه این حس لعنتیم الکی باشه و درست نگه
به دیانا نگاه کردم که داشت با نگرانی بهم نگاه میکرد بهش لبخند زدم تا خیالش راحت بشه و نگران نشه اون چه گ*ن*ا*هی کرده بود این وسط با صدای اف اف نگام کشیده شد سمت در ورودینازی جونم رسیدن گویا دیانا از جاش پریدو سریع گفت :
- وای اومده
خندم گرفت انگار براش خاستگار اومده هول براندازم کرد و لبخند رضایت بخشی زد بعدشم بی توجه به خنده های من دوید رفت درو باز کنه خدا از دست این دیوونه منم بلند شدم که برم دنبالش اولین قدمو برداشتم که دیدم ارسلان شیک و تمیز از پله ها داره میاد پایین خوبه والا چقدرم به خودش رسیده خوش بحال نازی جونش پوزخندی زدم که از چشم ارسلان دور نموند و فقط نگام کرد اییی حرصم گرفت پسره پرو نگاه چقدر بیخیاله پشت چشمی نازک کردم و رومو ازش گرفتم من اینو نشونم سر جاش نیکا نیستم سوسکم میفهمین سوسک زود تر از اون ایستادم جلو در و منتظر بودم تعارفای دیانا نکبت تموم شه که یهو دست ارسلان دور کمر ظریفم حلقه شد با تعجب سرمو چرخوندمو نگاش کردم که یه پوزخند تحویلم داد و نگاهشو ازم گرفت واااییییی ارسلااانن مییکشمت الان یعنی خواست بگه دارم فیلم میام خودتو ضایع نکن منو حرص میدی ارهههههه با حرص برگشتمو دندونامو محکم روهم فشار دادم لعنتی سعی کردم فکر کشتن ارسلانو از سرم بیرون کنم تا بتونم جلو نازنین جونش
خوب جلوه بدم از دور یه خانم مسن و یه دختر همسن و سال نازنین اومدن داخل با بلهههه اینم از نازنین جون خوشتیپ و خوشگل همونجوری که حدس میزدم لبخند مضحک و مصلحتی نشوندم رو ل*ب*م و خیره شدم بهش اونم وقتی وارد شد به اولین کسی که نگاه کرد من بودم اونم لبخند زد ولی صد رحمت به لبخند من لبخند نبود که پوزخند بود دلیلشو نمیدونم ولی همش دوست داشتم از سر لجم یجوری بکوبمش زمین ولی رفتارش اصلا جوری نبود که بهونه بده دستم کاملا خانومانه و تازه خیلیم مهربون
۱.۳k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.