اوج پروانه: پارته چهاردهم
.از زبانه راوی.
.
فردای اون روز تمرینات شروع شد
کانائه و شینوبو هردوشون خودشونو صفر تا صد اماده کرده بودن و هردو همش این جمله تو ذهنشون
میگفتن: نباید عقب بکشم باید تمامه سعیمو بکنم تا موفق بشم!
ساعته شیشه صب هردوشون اماده بودن و به بیرون رفتن و اروکوداکی هم اونجا منتظر بود
اروکوداکی بهشون نگاهی کرد و از زیره ماسک لبخند
زد: مثله اینکه هردوتون کاملا اماده ایید(با صدای ارومی)
هردو خواهر تعجب کرده بودن
اما شینوبو بیشتر چون بوی رضایت بخشی از اروکوداکی حس میکرد
اما بعد دوتا به خودشون اومدن و بلند
گفتن: هاییی!
اروکوداکی: شینوبو کانائه یادتونه بهتون درمورده تنفس ها گفتم
دوتا شون: بله (با تعجب)
اروکوداکی: کانائه تو تنفسه ماه و شینوبو تو باید تنفسه خورشید رو به خوبی یاد بگیری تا بتونین از مردم محافظت کنید
دوتاشون با هم: های!(با لبخند)
اروکوداکی هر ثانیه ایی که میگذشت حسه بهتری بهش دست میداد و ایمانشم بیشتر میشد که اون دوتا خواهر میتونن کیبوتسوجی موزان رو شکست بدن
دوتا دستاشو روی سره دوخواهر گذاشت و
گفت: افرین دخترای خوب میدونم میتونید از پسش بر بیاید
بعد از مدتی اروکوداکی درمورده تمرینه اول براشون شروع به توضیح کرد
اروکوداکی: تمرینه اولتون اینه که تا قبل از ساعته ۱٠ به کوهستان برید و برگردید ولی به این دقت کنید که من از اونجا تا اینجا رو پر از تله کردم که ببینم شما تا چه حد میتونید از خودتون محافظت کنید و از اونجایی که میخواستم مطمئن شم که شما میرید دوتا لیوان اونجا گذاشتم شما باید اون دوتا رو با خودتون بیارید
شینوبو و کانائه: های!
بعد که میخواستن برن هردوشون انگار کمی مضطرب بودن اما نه به خاطره تمرین
و اوروکوداکی متوجه شد و بهشون
گفت: و اینکه(شینوبو و کانائه روشونو سمته اون کردن اونم بعد ماسکشو دراورد) نگرانه خواهرتون نباشید جاش پیشه من امنه
شینوبو و کانائه هم لبخند زدن و رفتن
ساعت:
۹:۵٠
. از زبانه اروکوداکی.
.
کانائو خواب بود بابته همین رفته بودم تو اتاقه خودم عجیبه که انقدر دیر کردن فقط ده دقیقه ی دیگه تا اتمامه زمانشون مونده
امیدوارم زود تر برسن وگرنه مجبورم...
*در باز شد
*اروکوداکی با تعجب نگاه کرد ولی بعد لبخند زد و
گفت: چه عجب
*شینوبو و کانائه نفس نفس زنان و زخمی جلو در بودن و
گفتن: ما برگشتیم اوروکوداکی سان!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیله خب اینم از پارته چهاردهم (✪‿✪)
از لحاظی امیدوارم تونسته باشم راضی تون کرده باشم اما مطمئنم که نتونستم @_@
دوستان این پارت کوتاه تر بود چون میخواستم درمورده ظاحره شینوبو و کانائه باهاتون حرف بزنم تو پارته قبلی یکی کامنت داده بود که توی داستان درمورده ظاحرشون حرف بزنم اما واقعا متاسفم چون هرچی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید >_<
اما خب الان اینجا بهتون میگم
شینوبو:
یه دختره که برعکسه خوده انیمه قدش بلنده موهاشم قبلا بهتون نشون دادم و گفتم که قدش بلنده لباسه سفیده خاکی تنشه (خواهشا از اون فکرا نکنید @_@)
شخصیت:مهربون، از اون موقعی که کانائه باهاش حرف زده همیشه توی هر شرایطی میخنده، سعی میکنه راستگو باشه،
سن: ۱۲ ( البته در حاله حاضر)
و اینکه شینوبو یه باند به چشمه سمته چپش که ابیه بسته تا کسی متوجه چشم دورنگه بودنش نشه
کانائه:
یه دختره که مثله خواهرش قد بلنده و موهایه بلندی داره اما بلندیشون کمتره خواهرشن لباسه اونم سفیده اما پایینه لباسش صورتیه اونم تقریبا لباساش خاکین و اون همیشه هائوری پروانه ایی مادرشو میپوشه
شخصیت: مهربون، صادق، راسگو، چون خواهره بزرگ تره همیشه سعی میکنه هوای خواهراشو داشته باشه و جای مادرشونو برای اونا پر کنه
سن: ۱۴ (کانائه هم در حاله حاظر)
اینا شخصیت های اونان ^_^
لطفا درمورده شون که خوبن یا نه نظر بدید (◠‿◕)
و اینکه اینایی که من گفتم ماله الانه داستانن بعدا تغییرشون میدم راستی
کانائو:
بازیگوشه و بامزس
سن: ۱
اون الان چیزه جالبی نداره که بخوام بگم اما بعدن شخصیت هاشو میگم
خیله خب دوستان لایک و نظر فراموش نشه فعلا سایونارا 🌌
.
فردای اون روز تمرینات شروع شد
کانائه و شینوبو هردوشون خودشونو صفر تا صد اماده کرده بودن و هردو همش این جمله تو ذهنشون
میگفتن: نباید عقب بکشم باید تمامه سعیمو بکنم تا موفق بشم!
ساعته شیشه صب هردوشون اماده بودن و به بیرون رفتن و اروکوداکی هم اونجا منتظر بود
اروکوداکی بهشون نگاهی کرد و از زیره ماسک لبخند
زد: مثله اینکه هردوتون کاملا اماده ایید(با صدای ارومی)
هردو خواهر تعجب کرده بودن
اما شینوبو بیشتر چون بوی رضایت بخشی از اروکوداکی حس میکرد
اما بعد دوتا به خودشون اومدن و بلند
گفتن: هاییی!
اروکوداکی: شینوبو کانائه یادتونه بهتون درمورده تنفس ها گفتم
دوتا شون: بله (با تعجب)
اروکوداکی: کانائه تو تنفسه ماه و شینوبو تو باید تنفسه خورشید رو به خوبی یاد بگیری تا بتونین از مردم محافظت کنید
دوتاشون با هم: های!(با لبخند)
اروکوداکی هر ثانیه ایی که میگذشت حسه بهتری بهش دست میداد و ایمانشم بیشتر میشد که اون دوتا خواهر میتونن کیبوتسوجی موزان رو شکست بدن
دوتا دستاشو روی سره دوخواهر گذاشت و
گفت: افرین دخترای خوب میدونم میتونید از پسش بر بیاید
بعد از مدتی اروکوداکی درمورده تمرینه اول براشون شروع به توضیح کرد
اروکوداکی: تمرینه اولتون اینه که تا قبل از ساعته ۱٠ به کوهستان برید و برگردید ولی به این دقت کنید که من از اونجا تا اینجا رو پر از تله کردم که ببینم شما تا چه حد میتونید از خودتون محافظت کنید و از اونجایی که میخواستم مطمئن شم که شما میرید دوتا لیوان اونجا گذاشتم شما باید اون دوتا رو با خودتون بیارید
شینوبو و کانائه: های!
بعد که میخواستن برن هردوشون انگار کمی مضطرب بودن اما نه به خاطره تمرین
و اوروکوداکی متوجه شد و بهشون
گفت: و اینکه(شینوبو و کانائه روشونو سمته اون کردن اونم بعد ماسکشو دراورد) نگرانه خواهرتون نباشید جاش پیشه من امنه
شینوبو و کانائه هم لبخند زدن و رفتن
ساعت:
۹:۵٠
. از زبانه اروکوداکی.
.
کانائو خواب بود بابته همین رفته بودم تو اتاقه خودم عجیبه که انقدر دیر کردن فقط ده دقیقه ی دیگه تا اتمامه زمانشون مونده
امیدوارم زود تر برسن وگرنه مجبورم...
*در باز شد
*اروکوداکی با تعجب نگاه کرد ولی بعد لبخند زد و
گفت: چه عجب
*شینوبو و کانائه نفس نفس زنان و زخمی جلو در بودن و
گفتن: ما برگشتیم اوروکوداکی سان!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خیله خب اینم از پارته چهاردهم (✪‿✪)
از لحاظی امیدوارم تونسته باشم راضی تون کرده باشم اما مطمئنم که نتونستم @_@
دوستان این پارت کوتاه تر بود چون میخواستم درمورده ظاحره شینوبو و کانائه باهاتون حرف بزنم تو پارته قبلی یکی کامنت داده بود که توی داستان درمورده ظاحرشون حرف بزنم اما واقعا متاسفم چون هرچی فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید >_<
اما خب الان اینجا بهتون میگم
شینوبو:
یه دختره که برعکسه خوده انیمه قدش بلنده موهاشم قبلا بهتون نشون دادم و گفتم که قدش بلنده لباسه سفیده خاکی تنشه (خواهشا از اون فکرا نکنید @_@)
شخصیت:مهربون، از اون موقعی که کانائه باهاش حرف زده همیشه توی هر شرایطی میخنده، سعی میکنه راستگو باشه،
سن: ۱۲ ( البته در حاله حاضر)
و اینکه شینوبو یه باند به چشمه سمته چپش که ابیه بسته تا کسی متوجه چشم دورنگه بودنش نشه
کانائه:
یه دختره که مثله خواهرش قد بلنده و موهایه بلندی داره اما بلندیشون کمتره خواهرشن لباسه اونم سفیده اما پایینه لباسش صورتیه اونم تقریبا لباساش خاکین و اون همیشه هائوری پروانه ایی مادرشو میپوشه
شخصیت: مهربون، صادق، راسگو، چون خواهره بزرگ تره همیشه سعی میکنه هوای خواهراشو داشته باشه و جای مادرشونو برای اونا پر کنه
سن: ۱۴ (کانائه هم در حاله حاظر)
اینا شخصیت های اونان ^_^
لطفا درمورده شون که خوبن یا نه نظر بدید (◠‿◕)
و اینکه اینایی که من گفتم ماله الانه داستانن بعدا تغییرشون میدم راستی
کانائو:
بازیگوشه و بامزس
سن: ۱
اون الان چیزه جالبی نداره که بخوام بگم اما بعدن شخصیت هاشو میگم
خیله خب دوستان لایک و نظر فراموش نشه فعلا سایونارا 🌌
۷.۷k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.