part 6
رفتم حموم اومدم بیرون واسم لباس خریده بود یه شلوارک مشکی پوشیدم با یه پیرن سفید آستین کوتاه وارد اتاق شدم دیدم املیا داره لباس عوض میکنه برگشت املیا:جیغغغغغ گمشو بیروننن من:خوب من که بدن تو رو دیدم بیب لباسشو زود تنش کرد رفتم تو اتاق درم بستم نزدیکش شدم آروم چسبوندمش به دیوار سرشو پایین گرفت چونشو گرفتم دادم بالا من:آدم به خرگوشش میگه گمشو آره یه بار لبشو بوسید من:این بخاطر اینکه گفتی گمشو املیا:چرا همش منو بوس میکنی من:چون دوست دارم و خیلی لبایه خوش طعمی داری املیا:به عنوان صاحبت دوسم داری؟ من:نه به عنوان عشقم املیا:چی وایسا وایسا ولی من صاحبتما من:چیکارکنم انقدر دلبری کردی قلبمو با خودت بردی املیا:خیلی زبون میریزی من:دخترک بی احساس دستمو زیر فکش گذاشتم گرفتم بالا لبشو مک زدم
۲۰.۸k
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.