part: 6
"ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ ᴛᴏʀᴛᴜʀᴇʀ"
"ویو راشل"
اینا چی میگن؟
چرا یه ارباب باید بیاد مدرسه؟
یا از همه مهم تر بهم گیر بده؟
معلم داشت درس میداد که برگه ایی رو میزم پرت شد ، وقتی بازش کرد
برگه:
زنگ خورـב وایمیستی،و جایے نمیرے چون میخوام با خوـבم اشنات کنم جیـ////בا خانم
ها؟؟؟
خواسم برگردم پشت سرم که دستی رو باsنم نشست
سیخ نشستم
وای خدااا
سرشو از پشت نزدیک گوشم کرد
جیمین: عجب چییزی هستییی راشی...
و دستشو رو باس___م فشار داد
و بعد از سیلی که بهش زد ازم دور شد
بعد از کلاس:
داشتم وسایلم و میزاشتم تو کیفم همه بچه ها رفته بودن و من مونده بودم
وایسا ببینم
سری سرم برگردوندم که جیمین کنارم نشسته بود
راشی: ای خدا جونم( سکته خفییف😂😂)
جیمین: این شازده پسر کی بود؟ ( لبخند همیشگیش)
رتشل: همکلاسیم و بغل دستیم
جیمین: چرا بایدد بهت دست بزنه؟
راشل: کاری نکرد که فقط دستشو رو موها..موهام...
جیمین: موهات کجاس؟
فکنن تازه گرفتم موهام تا باس..م رو کمر ریخته بود وقتی روش کشید یعنی رو بدnم میکشید ، فک نکنم از قصد این کارو کرده باشه
راشل: مطعنم حواسش نبود...
جیمین: مگه خرههه؟؟(بلند)
جوابی بهش ندادم
دستمو گرفت و محکم کشید
و بلند کرد
راشل: اییی دستمممم
وارد حیاط شدیم
جیمین: الان بهت میفهمونم من کیم ...
از مدرسه خارجم کرد
راشل: چیکار میکنی؟...وسایلم تو کلاسهه
یه دفعه وایساد و با عصبانیت تو صورتم دهد زد:
_ الان نگران وسایلتی؟ ....بهتره نگراننن یه ساعت دیگه خودت باشییی
همون ماشینه صبحی جلومون ترمز زد
جیمین درو باز کردو به داخل هولم داد
و بعد کنارم نشست
هیچی نمیگفت و منم جرعت حرف زدن نداشتم
که ماشین وایساد
اصلا داره منو کجا میبره؟
از ماشین پیادم کرد
که جلویه یه عمارت بی نهایت بزرگ و خشگل وایساد
برگشتم سمتش ..
راشل : چرا امدیم ...ا..اینجا؟
پوزخندی زدو امد شمتم
و به جلو هدایتم کرد
جیمین: چون میخوام این دختره عصبیو به gااا بدم
راشل: چی؟(حرص)
جیمین: گفته بودم وقتی عصبی میشی بیشتر کردnnیی میشی؟
رتشل: چی میگیی؟؟
جیمین: یچی این پایین بد جور دلش میخواد بدونه رو تختم همینقدر se...کسی هستی یا نه.....
"ویو راشل"
اینا چی میگن؟
چرا یه ارباب باید بیاد مدرسه؟
یا از همه مهم تر بهم گیر بده؟
معلم داشت درس میداد که برگه ایی رو میزم پرت شد ، وقتی بازش کرد
برگه:
زنگ خورـב وایمیستی،و جایے نمیرے چون میخوام با خوـבم اشنات کنم جیـ////בا خانم
ها؟؟؟
خواسم برگردم پشت سرم که دستی رو باsنم نشست
سیخ نشستم
وای خدااا
سرشو از پشت نزدیک گوشم کرد
جیمین: عجب چییزی هستییی راشی...
و دستشو رو باس___م فشار داد
و بعد از سیلی که بهش زد ازم دور شد
بعد از کلاس:
داشتم وسایلم و میزاشتم تو کیفم همه بچه ها رفته بودن و من مونده بودم
وایسا ببینم
سری سرم برگردوندم که جیمین کنارم نشسته بود
راشی: ای خدا جونم( سکته خفییف😂😂)
جیمین: این شازده پسر کی بود؟ ( لبخند همیشگیش)
رتشل: همکلاسیم و بغل دستیم
جیمین: چرا بایدد بهت دست بزنه؟
راشل: کاری نکرد که فقط دستشو رو موها..موهام...
جیمین: موهات کجاس؟
فکنن تازه گرفتم موهام تا باس..م رو کمر ریخته بود وقتی روش کشید یعنی رو بدnم میکشید ، فک نکنم از قصد این کارو کرده باشه
راشل: مطعنم حواسش نبود...
جیمین: مگه خرههه؟؟(بلند)
جوابی بهش ندادم
دستمو گرفت و محکم کشید
و بلند کرد
راشل: اییی دستمممم
وارد حیاط شدیم
جیمین: الان بهت میفهمونم من کیم ...
از مدرسه خارجم کرد
راشل: چیکار میکنی؟...وسایلم تو کلاسهه
یه دفعه وایساد و با عصبانیت تو صورتم دهد زد:
_ الان نگران وسایلتی؟ ....بهتره نگراننن یه ساعت دیگه خودت باشییی
همون ماشینه صبحی جلومون ترمز زد
جیمین درو باز کردو به داخل هولم داد
و بعد کنارم نشست
هیچی نمیگفت و منم جرعت حرف زدن نداشتم
که ماشین وایساد
اصلا داره منو کجا میبره؟
از ماشین پیادم کرد
که جلویه یه عمارت بی نهایت بزرگ و خشگل وایساد
برگشتم سمتش ..
راشل : چرا امدیم ...ا..اینجا؟
پوزخندی زدو امد شمتم
و به جلو هدایتم کرد
جیمین: چون میخوام این دختره عصبیو به gااا بدم
راشل: چی؟(حرص)
جیمین: گفته بودم وقتی عصبی میشی بیشتر کردnnیی میشی؟
رتشل: چی میگیی؟؟
جیمین: یچی این پایین بد جور دلش میخواد بدونه رو تختم همینقدر se...کسی هستی یا نه.....
۲۶.۱k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.