ابنبات ترش. پارت 35
یه ماه از زمانی که منو ا/ت جدا شدیم می گذره
واقعا برام یه ماه خیلی سختی بود
ولی این کار به نفع خودشه
اون نباید پی ماجرا رو می گرفت
جین برام یه دختری رو که کارخونه داره رو آورده که باهاش دوست بشم
اسمش فیوناست
منم زورم رو زدم
ولی دختره خیلی خز و چندشه
متنفرم وقتی میاد پیشم ناز و عشوه های الکی میریزه
متنفرم از صداش وقتی می خواد مثلا هات باشه
هر سری که بهم میگه ددی می خوام بالا بیارم
یعنی دختره نه شعور داره نه قیافه
هیچی از احترام به دیگران سرش نمیشه
انگار همه برده اونن
نصف ا/ت هم نمی ارزه ولی دیگه باید باهاش کنار بیام
صدای در زدن اومد
فیونا سرش رو از در اورد بیرون: هی ددی ،چرا اینقدر اخمات توی همه ،دلت برام تنگ نشد؟
گفتم: فقط یه ساعته توی اتاق کارم فیونا
فیونا وارد اتاق شد
یه لباس تقریبا برهنه پوشیده بود
صورتم رو اونور کردم( ببین چقدر بچه ی ما با حیاست)
فیونا آروم آروم به سمتم حرکت کرد و هرچی نزدیک تر می شد خودم رو بیشتر با صندلی دور می کردم
فیونا: هی آروم باش ددی ، اینقدر ترسو نباش
با لکنت گفتم: امم،فیونا ترو خدا برو بیرون و لطفا لباست رو عوض کن
اینقدر صندلی رو هل دادم که خورد به دیوار و دیگه راه فرار نبود
فیونا نشست رو پاهام
صورتم رو نوازش کرد
فیونا: آروم باش ،تو که نمی خوای لحظمون خراب بشه
و بعد به زور منو بوسید
هلش دادم عقب
گفتم: فیونا من کار دارم لطفا برو بیرون
فیونا : باشه ددی .میزاریمش برای بعدا
سریع لباس پوشیدم و سوار ماشین شدم و با سرعت نور فرار کردم پیش یونگی
یونگی در رو باز کرد و با حالت پکری گفت: باز فیونا کار دستت داده؟
سر تکون دادم
یونگی : خدا وکیلی چه مرضی بود که از ا/ت به اون گلی جدا شدی و دختره رو بدبخت کردی ؟!
جیهوپ: حرف اونو پیش نکش که هنوزم اسمش میاد دلم براش تنگ میشه
یونگی : به خدا مریضی،برگرد پیش ا/ت ،معذرتخواهی کن و تمام
جیهوپ: ولی اگر باز هم حرف اون قتل رو بزنه ، یا بدتر ،بفهمه ماجرا چی بود ، هر دوتامون بدبخت میشیم
یونگی: دیگه باید انتخاب کنی ،تا آخر عمر چس عشوه های فیونا رو تحمل کنی .
یا اینکه برگردی پیش کسی که واقعا دوستش داری و تهش بهش حقیقت رو بگی و شر کار رو بکنی و اون بار سنگین رو هم از روی دوشت بر داری
جیهوپ: به نظرت اگر حقیقت رو بدونه بازم می خواد با من باشه؟
یونگی: حتی اگر نخواد ،بار سنگینی از روی دوشت برداشته میشه و زندگی راحت تری داری
جیهوپ: ولی اگر برم سراغ ا/ت فیونا رو کجای دلم بزارم؟این دختر خیلی کنه است
با جین صحبت کردی اخر؟
یونگی: صد بار گفتم من نمی خوام باهاش حرف بزنم .مثلا داداش توعه
جیهوپ: ولی خودتم خوب می دونی خیلی ازش بدم میاد،اون قدرت طلب و پروعه ،خوشم نمیاد خیلی باهاش حرف بزنم
یونگی:ولی مجبوری انتخاب کنی
واقعا برام یه ماه خیلی سختی بود
ولی این کار به نفع خودشه
اون نباید پی ماجرا رو می گرفت
جین برام یه دختری رو که کارخونه داره رو آورده که باهاش دوست بشم
اسمش فیوناست
منم زورم رو زدم
ولی دختره خیلی خز و چندشه
متنفرم وقتی میاد پیشم ناز و عشوه های الکی میریزه
متنفرم از صداش وقتی می خواد مثلا هات باشه
هر سری که بهم میگه ددی می خوام بالا بیارم
یعنی دختره نه شعور داره نه قیافه
هیچی از احترام به دیگران سرش نمیشه
انگار همه برده اونن
نصف ا/ت هم نمی ارزه ولی دیگه باید باهاش کنار بیام
صدای در زدن اومد
فیونا سرش رو از در اورد بیرون: هی ددی ،چرا اینقدر اخمات توی همه ،دلت برام تنگ نشد؟
گفتم: فقط یه ساعته توی اتاق کارم فیونا
فیونا وارد اتاق شد
یه لباس تقریبا برهنه پوشیده بود
صورتم رو اونور کردم( ببین چقدر بچه ی ما با حیاست)
فیونا آروم آروم به سمتم حرکت کرد و هرچی نزدیک تر می شد خودم رو بیشتر با صندلی دور می کردم
فیونا: هی آروم باش ددی ، اینقدر ترسو نباش
با لکنت گفتم: امم،فیونا ترو خدا برو بیرون و لطفا لباست رو عوض کن
اینقدر صندلی رو هل دادم که خورد به دیوار و دیگه راه فرار نبود
فیونا نشست رو پاهام
صورتم رو نوازش کرد
فیونا: آروم باش ،تو که نمی خوای لحظمون خراب بشه
و بعد به زور منو بوسید
هلش دادم عقب
گفتم: فیونا من کار دارم لطفا برو بیرون
فیونا : باشه ددی .میزاریمش برای بعدا
سریع لباس پوشیدم و سوار ماشین شدم و با سرعت نور فرار کردم پیش یونگی
یونگی در رو باز کرد و با حالت پکری گفت: باز فیونا کار دستت داده؟
سر تکون دادم
یونگی : خدا وکیلی چه مرضی بود که از ا/ت به اون گلی جدا شدی و دختره رو بدبخت کردی ؟!
جیهوپ: حرف اونو پیش نکش که هنوزم اسمش میاد دلم براش تنگ میشه
یونگی : به خدا مریضی،برگرد پیش ا/ت ،معذرتخواهی کن و تمام
جیهوپ: ولی اگر باز هم حرف اون قتل رو بزنه ، یا بدتر ،بفهمه ماجرا چی بود ، هر دوتامون بدبخت میشیم
یونگی: دیگه باید انتخاب کنی ،تا آخر عمر چس عشوه های فیونا رو تحمل کنی .
یا اینکه برگردی پیش کسی که واقعا دوستش داری و تهش بهش حقیقت رو بگی و شر کار رو بکنی و اون بار سنگین رو هم از روی دوشت بر داری
جیهوپ: به نظرت اگر حقیقت رو بدونه بازم می خواد با من باشه؟
یونگی: حتی اگر نخواد ،بار سنگینی از روی دوشت برداشته میشه و زندگی راحت تری داری
جیهوپ: ولی اگر برم سراغ ا/ت فیونا رو کجای دلم بزارم؟این دختر خیلی کنه است
با جین صحبت کردی اخر؟
یونگی: صد بار گفتم من نمی خوام باهاش حرف بزنم .مثلا داداش توعه
جیهوپ: ولی خودتم خوب می دونی خیلی ازش بدم میاد،اون قدرت طلب و پروعه ،خوشم نمیاد خیلی باهاش حرف بزنم
یونگی:ولی مجبوری انتخاب کنی
۸.۵k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.