ازدواج اجباری پارت 13
سانامی کار هایی که باید میکرد رو با خودش مرور میکرد.
زییییینگگگگ
با نگاه بابای سانامی بهش سانامی پرید و رفت سمت در.
نزدیک 5 دقیقه ای طول کشید که از جلو در برسن تا خونه.
وارد خونه شدن
سانامی احوال پرسی خیلی به شدت رسمی کرد و تعارف کرد که بشینن تا چای بیاره.
سانامی وارد آشپز خونه شد.
چایی رو ریخت و اورد. اول به پدرش تعارف کرد و بعد به جیمین اخر سر که اومد بده به پدر جیمین سینی رو چپ کرد و کل چایی ریخت رو پای پدر جیمین .
-اااااای ..... ای..... ای.... سوختممممممم
+اه ببخشید.
. سانامیبرپ یه دستمال بیار( با داد)
سانامی :ب.. ببخشید. چشم الان یه دستمال میارم.
سانامی دستمال و آورد و داد به پدر جیمین.
سانامی :ببخشید هواسم نبود. همیشه همینقدر چلفتی ام. 🤦♀️
سانامی ویو :
اصلن هم اینجوری نیستم. بعدشم همش از قصد بود پیر خرفت. حقت بود دلم خنک شد.
-نه دخترم عیب نداره پیش میاد. چقدر متواضع و خجالتی. چقدر هم شما ناز هستید. از آنچه که تعریف میکردن
خوشگل تر. به قول امروزی ها کیوت.
سانامی ویو :
هااااااا. داره ازم تعریف میکنه؟؟!
درسته که من نازم 😏 ولی الان باید عصبی میشید !!!!
سانامی :هههه ممنونم. خوبی از خودتونه.
- راستی اقای لی همسرتون کجا هستن نمی بینمشون .
+متاسفانه مریض شدن و بیمارستان هستند.
سانامی ویو:
چه دروغی. نمی تونی بگی خودم زدمش؟؟😐
راستی مادر جیمین کجاست؟؟
پرش زمانی
موقع شام
همه دور میز جمع شدن.
+برای اینکه شما راحت باشید گفتم همه ی خدمت کارا برن.
سانامی ویو :
وااااااااااخدمت کارا امروز مرخصی داشتن!!! چی میگی؟؟؟😳
-پس همه ی اینارو سانامی جان درست کرده؟؟
+بله دخترم یه پا اشپزی!
سانامی: 😊
سانامی ویو :یه شام خوش مزه ای بدم بخورید که....
همه مشغول خوردن شدن که یهو
-اههههههه این چی بود؟؟ چرا اینقدر شوره ؟؟؟؟
جیمین :ولی پدر غذای من که خوبه!
سانامی ویو :
🤦♀️ مگه نگفتم بهت دخالت نکن جیمییییییین !!!!!؟؟؟؟
سانامی :اعه ببخشید. احتمالن بشقاب خودمو با مال شما
جا به جا گذاشتم.
زییییینگگگگ
با نگاه بابای سانامی بهش سانامی پرید و رفت سمت در.
نزدیک 5 دقیقه ای طول کشید که از جلو در برسن تا خونه.
وارد خونه شدن
سانامی احوال پرسی خیلی به شدت رسمی کرد و تعارف کرد که بشینن تا چای بیاره.
سانامی وارد آشپز خونه شد.
چایی رو ریخت و اورد. اول به پدرش تعارف کرد و بعد به جیمین اخر سر که اومد بده به پدر جیمین سینی رو چپ کرد و کل چایی ریخت رو پای پدر جیمین .
-اااااای ..... ای..... ای.... سوختممممممم
+اه ببخشید.
. سانامیبرپ یه دستمال بیار( با داد)
سانامی :ب.. ببخشید. چشم الان یه دستمال میارم.
سانامی دستمال و آورد و داد به پدر جیمین.
سانامی :ببخشید هواسم نبود. همیشه همینقدر چلفتی ام. 🤦♀️
سانامی ویو :
اصلن هم اینجوری نیستم. بعدشم همش از قصد بود پیر خرفت. حقت بود دلم خنک شد.
-نه دخترم عیب نداره پیش میاد. چقدر متواضع و خجالتی. چقدر هم شما ناز هستید. از آنچه که تعریف میکردن
خوشگل تر. به قول امروزی ها کیوت.
سانامی ویو :
هااااااا. داره ازم تعریف میکنه؟؟!
درسته که من نازم 😏 ولی الان باید عصبی میشید !!!!
سانامی :هههه ممنونم. خوبی از خودتونه.
- راستی اقای لی همسرتون کجا هستن نمی بینمشون .
+متاسفانه مریض شدن و بیمارستان هستند.
سانامی ویو:
چه دروغی. نمی تونی بگی خودم زدمش؟؟😐
راستی مادر جیمین کجاست؟؟
پرش زمانی
موقع شام
همه دور میز جمع شدن.
+برای اینکه شما راحت باشید گفتم همه ی خدمت کارا برن.
سانامی ویو :
وااااااااااخدمت کارا امروز مرخصی داشتن!!! چی میگی؟؟؟😳
-پس همه ی اینارو سانامی جان درست کرده؟؟
+بله دخترم یه پا اشپزی!
سانامی: 😊
سانامی ویو :یه شام خوش مزه ای بدم بخورید که....
همه مشغول خوردن شدن که یهو
-اههههههه این چی بود؟؟ چرا اینقدر شوره ؟؟؟؟
جیمین :ولی پدر غذای من که خوبه!
سانامی ویو :
🤦♀️ مگه نگفتم بهت دخالت نکن جیمییییییین !!!!!؟؟؟؟
سانامی :اعه ببخشید. احتمالن بشقاب خودمو با مال شما
جا به جا گذاشتم.
۸.۱k
۱۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.